بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

وبلاگ کوچک من!

( با لهجه کودک بندری! ) سلام آقای رئیس جمهور، به شهر ما خوش آمدید !

ما رو که به محل سخنرانی راه ندادند چون دوربین دستمون بود! و تجربه ثابت کرده که اصولا جماعت دوربین به دست در ایران، برای مردم عادی خیلی عجیب و خطرناک هستند! از اونجایی که مثل بعضی ها کارت خبرنگاری نداشتیم، و از اونجایی که مثل بعضی ها هم نبودیم که نفوذ داشته باشیم، و از اونجایی که مثل بعضی ها شعری برای خوش آمد گویی به آقای رئیس جمهور نسروده بودیم، و مثل خیلی ها یه نامه هم تو دستمون نداشتیم، در نتیجه باز هم ما رو به محل سخنرانی راه ندادند! لذا از سر بیکاری و بی سوژه ای این عکس رو گرفتیم! دو تا سرباز بسیجی محافظ که روی کانتینر هایی که  دور محل سخنرانی آقای رئیس جمهور چیده شده بود، مشغول محافظت، ( آره ارواح عمه اش!) مشغول دید زدن ملت بودند!

بعضی ها هم که از مسائل حاشیه ای عکس گرفتند! اصلا تخصص بعضی ها همون مسائل حاشیه ای هست! بعضی ها هم که شعر درباری از خودشون در کرده بودند !!! اما دیگه دیر شده بود، چون سخنرانی تموم شده بود!

.........................

آقای رئیس جمهور! توجه شما به همه اقشار مردم تحسین برانگیز است؛ می دانم مشکلات، خواسته ها، نامه ها و ناله های مردم آنقدر زیاد است که فرصت نمی کنید به تک تک آنان پاسخ دهید. می دانم به خاطر مردم است که هفته هاست از خانه و خانواده خود دور شده اید و روزهاست که پسر جوانتان را ندیده اید تا او برایتان از جدیدترین جک هایی که در مورد شما ساخته شده بگوید! و باهم بخندید ... پست ریاست جمهوری مسئولیت خیلی سنگینی است، حالا چه شما باشید، چه آقای خاتمی چه کسی دیگر.

اما ای کاش ساعتی به منزل ما می آمدید تا با هواری ماهی، غذای اصیل بندری، شما را میهمان می کردم و سر سفره گپی دوستانه می زدیم و برایتان قصه هرمزگان را تعریف می کردم، از اول اولش!  قصه ای بس طولانی و جالب...

قصه کودکانی که در شرجی توام با محرومیت ناب، بزرگ شدند و به همین دلیل کم توقع بار آمدند، و اکنون از حق و حقوق خود، و هویت و هستی خود بی اطلاع...

در فرهنگ لغت، محرومیت را اینگونه تفسیر کرده اند: " فقدان چیزهای اساسی که مردم برای زیستن نیاز دارند." نمی خواهم محرومیت را تعریف کنم چون خود شما خوب می دانید که محرومیت فقط فقدان خانه و کولر و آسفالت خوب و انشعاب آب نیست ...

محرومیت از دیدگاه من، فقدان جایی برای زندگی است! و باز هم نمی خواهم زندگی را تعریف کنم، چون همه می دانند زندگی یعنی خوردن، خوابیدن، خندیدن، عاشق شدن، نفس کشیدن، حرف زدن، آرامش داشتن، شاید هم وبلاگ نوشتن! شاید برای یک شهروند ایرانی، خواستن همه این موارد همه  از شما توقع زیادی باشد، چون بی شک بسیاری از موارد را خود فرد می تواند به خوبی تامین کند!

مردم این دیار که شهرتشان به خونگرمی است، نیازهای زیادی دارند، که آنها را خوب می دانند. امروز خیلی ها در خیابان چشمانی منتظر و نگران داشتند، و شاخه گلی و نامه ای هم در دست. حتما آن نیازها را در لابلای نامه های نوشته شده شان، که با خط لرزانی نوشته شده، خواهید خواند؛ اما قطعا نیازهای خیلی خیلی زیادی هم دارند که حتی خود آنها هم از آن بی خبرند! نامه های ننوشته را دریابید آقای احمدی نژاد!

حرف و درد دل زیاد است، اما چه کنم که وبلاگ کوچک من، تحمل همه آنها را ندارد! کاش نامه ننوشته من میان آن همه نامه ی درخواست صدهزار تومان پول و زمین و... گم نمی شد...