بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

ما را شطرنجی کنید

دیشب حوالی ساعت 11، صدای انفجار مهیبی خیابان طلوع بندرعباس را لرزاند. صدای انفجار به حدی بود که شیشه تمامی خانه های اطراف خرد شد. قضیه از این قرار بوده که آقا پسر 17-18 ساله با بیست کیلو اکلیل سرنج و مواد محترقه وارد خانه شده و آنها را در انبار خانه پنهان می کند. پدر خانواده بعد از باخبر شدن از قضیه شروع به جر و بحث با پسر می کند، بعد به انبار رفته و با دیدن مواد محترقه لگدی حواله آنها می کند، لگد زدن همان و انفجار بیست کیلو اکلیل سرنج همان.

 

شدت انفجار باعث می شود که دست پدر در همان لحظه قطع شده و دچار سوختگی شدیدی نیز بشود. چند دقیقه بعد از انفجار بود که صدای آمبولانس ها توی محله پیچید. اینطور که شنیدم، متاسفانه پدر خانواده بر اثر شدت جراحات وارده، فوت کرده است. مادر هم حال روانی درستی ندارد. پسر هم ...

 

همیشه بعد از این حوادث نچ نچی می کنیم، دست روی دستی می زنیم و می گوییم عجب! دیدی چطور شد؟ و از کنار همه چیز می گذریم... و تنها باقیمانده این ماجرا، همسری است که دیگر حال درستی ندارد، فرزندانی که دیگر پدری ندارند، و خانواده ای که اینطور از هم پاشیده شد...

 

همیشه بعد از این حوادث، افکار عمومی و برنامه های تلویزیونی هستند که دنبال مقصر می گردند، غافل از اینکه مقصر این ماجرا همان پدر خانواده بود که الان در این دنیا نیست تا از خود دفاع کند. مقصر همان مادری است که اکنون توان صحبت کردن ندارد. مقصر کانون گرم خانواده ای است که هیچ وقت وجود نداشته است، نه ترقه ها! ترقه های بی گناهی که برای شادی آمده بودند!

 

همه ما در برابر اتفاق هایی که دور و برمان می افتد به نحوی سهیم هستیم، ما را شطرنجی کنید لطفا!

 

...............................................................

 

به روز شده: طبق گزارشی که از اخبار استانی و سراسری پخش شد، مقدار مواد منفجره ۲۰ کیلوگرم نیوده و ۵۰ کیلوگرم بوده.

نظرات 19 + ارسال نظر
علی سه‌شنبه 23 اسفند 1384 ساعت 03:10 ب.ظ http://iranmehre.persianblog.com

کامیرای عزیز حادثع تلخی بود. امیدوارم دیگر شاهد این حوادث تلخ نباشی

محمد سه‌شنبه 23 اسفند 1384 ساعت 03:37 ب.ظ http://ship.blogfa.com

با سلام
مقصر را پیدا کردن دردی از جامعه را درمان نمی کند باید به فکر رته حل بود
با اجازه شما را لینک کردم

مریم سه‌شنبه 23 اسفند 1384 ساعت 05:25 ب.ظ http://tardeed.blogspot.com

مقصر اصلی هیچ وقت یه فرد نیست. مقصر سیستمیه که در اون من و تو و اون جوون مجبوریم همه‌ی انرژی‌مون رو با اکلیل و ... تخلیه کنیم و همیشه توی چنین فجایعی قیافه‌ی روشنفکرانه می‌گیریم و دنبال مقصر می‌گردیم.

شهر گرم سه‌شنبه 23 اسفند 1384 ساعت 09:05 ب.ظ http://shahregarm.blogsky.com

سلام کامیرا عزیز واقعا من متاثرم من اطلاعات کاملی جمع کردم فیلم و عکس هم گرفتم بزودی توو وبلاگ می زارم از کلیه جزءیات خبر دارم اگه خدا بخواد تا جمعه آپ می کنم قربانت خدا نگهدار بای بای

موسا چهارشنبه 24 اسفند 1384 ساعت 12:23 ق.ظ http://zehneziba.blogsky.com

... تلنگر خوبی بود ...

هرا چهارشنبه 24 اسفند 1384 ساعت 12:49 ق.ظ

سلام در میان صدای ترقه ها خوندم به دردمون خورد

زهرا چهارشنبه 24 اسفند 1384 ساعت 02:22 ق.ظ http://zahra999.blogfa.com

مخالفم...جای دیگه ای دنبال مقصر باید گشت...شاید همون جایی که مریم قبل از من گفته!

با مخالفتت موافقم. همیشه یک سیستم و یا یک فرد رو نباید مقصر دونست. عوامل مختلفی دست به دست هم می دند تا همچین مشکلاتی به وجود بیاد. اما در همچین موردی ...
من جوونی رو می شناسم که بدون اجبار خانواده، هیچوقت به دنبال این مسائل (حمل و نگهداری مواد محترقه - برای شادی یا هر دلیل دیگه ای) نبوده. از طرفی شب چهارشنبه سوری هم کلی بهش خوش گذشته. مگه نه اینکه هر دو جوون در یک سیستم بزرگ شدند؟ خانواده تنها متهم نیست، اما بی تقصیر هم نیست.
در این موارد سیستم چقدر می تونه دخیل باشه؟ درسته که در ایران منابع شادی کمه، و درسته که منطقی نیست که دولت برای هر خانواده ایرانی یک مامور امنیتی استخدام کنه، اما دلیل نمیشه که یه پسر ۱۸ ساله با پنجاه کیلوگرم شادی! وارد خونه شون بشه تا کمبود های یک ساله اش رو شب آینده جبران کنه. پس این وسط تکلیف آگاهی و شعور چی میشه؟ پس وظیفه پدر و مادر این وسط چیه؟
من هم می گم دولت در سنت چهارشنبه سوری که طی این چند سال به پدیده چهارشنبه سوزی تبدیل شده، بی تقصیر نیست. اما در این مورد خاص، خانواده و محیط بیشترین تقصیر رو دارند.

موسا چهارشنبه 24 اسفند 1384 ساعت 11:55 ب.ظ http://zehneziba.blogsky.com


ذهن زیبا به روز شد >> دلتنگ که می شوم استامینوفن
می خورم !
منتظرم میزبانتان باشم .

من پنج‌شنبه 25 اسفند 1384 ساعت 09:37 ق.ظ

ساده ای ها! ۵۰ کیلو نبوده.. پسره رو گرفتن. الان بازداشتگاهه خودش گفته ۱۵۰ کیلو بوده.. منتها اون ۵۰ کیلو اکلیل سرنج بوده.. تقصیر تو نیست که پسری! یه بار تو جلسه ی خاله زنکی این همسایه ها و دوست جونها بودی اینا رو می گرفتی!
:D

فرزان پنج‌شنبه 25 اسفند 1384 ساعت 06:52 ب.ظ http://www.doniayefani.blogfa.com

اولا اربعین حسینی رو بهتون تسلیت می گم
ثانیا هم امیدوارم سال خوبی رو آغاز کنید و .... سالم و سرزنده و سرحال و سحرخیز و سبز باشید

امیر پنج‌شنبه 25 اسفند 1384 ساعت 10:35 ب.ظ http://amirpix.com

سلام
دستت درد نکنه کامیرا خان
عجب دومین باحالی گذاشتی روش
مبارکه
نمیدونم، ولی فکر کنم کادر رو کمی کج گرفتم، آخه نور خورشید شدید بود و ال سی دی دوربین دیده نمیشد
مرسی از نظرت

خندغ یکشنبه 28 اسفند 1384 ساعت 11:16 ق.ظ http://khondagh

زمانی که جلو شادی مردم با چوب چماق بسیجی و لباس شخصی ها می گیرند . کار به اینجا می کشد .

خندغ سال نو و جشن بهار به همه هرمزگانیها
تبرک می گوید

اکسیر دوشنبه 29 اسفند 1384 ساعت 01:22 ب.ظ

با ارزوی 12 ماه شادی،52 هفته خنده،356 روز سلامتی،8750 ساعت عشق،525600 دقیقه برکت،3153000 ثانیه دوستی
سال نو مبارک.

محمد دوشنبه 29 اسفند 1384 ساعت 01:51 ب.ظ http://ship.blogfa.com

عید شما مبارک

هرمز سه‌شنبه 1 فروردین 1385 ساعت 01:30 ب.ظ http://armous.blogfa.com/

سلام

فرا رسیدن سال ۱۳۸۵ و عید نوروز مبارک

موفق باشید

یداله شهرجو سه‌شنبه 1 فروردین 1385 ساعت 02:55 ب.ظ http://samtedarya.blogsky.com

سلام عزیز این عید باستانی بر شما وخانواده گرامیتان خجسته ومبارک باد

هم آوا سه‌شنبه 1 فروردین 1385 ساعت 07:08 ب.ظ http://www.hamava005.blogsky.com

با درود خدمت شما
حلول سال 1385 و فرا رسیدن نوروز باستانی را به شما و خانواده محترمتان تبریک می گویم و آرزو می کنم که سال جدید برایتان سرشار از سربلندی و پیروزی در تمام مراحل زندگی باشد.
ضمنا وبلاگ انجمن بنا به دلایلی مدتی تعطیل شده بود که از امروز سعی می کنم باز هم خدمت دوستان باشم.
منتظرتون هستم و خدا پشتیبانتان باد

دانشجو نما دوشنبه 21 فروردین 1385 ساعت 10:24 ب.ظ http://www.2regard.tk

ببینم ...
شیشه میشه های خونه ی شما که چیزی نشد ....
؟؟؟!!!

جزیره دوشنبه 4 اردیبهشت 1385 ساعت 02:25 ب.ظ

دوست عزیز! مقصر رژیمی است که شادی را قدغن کرده و به قول شاملوی بزرگ٬ لبخند را در پستوی خانه نهان باید کرد.
حالا این بار ٬ بیست یا پنجاه کیلو گرم مواد محترقه و بعد لگد بابا و ... باممممممممممب ... !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد