بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

این تو بمیری با آن قبلی ها فرق دارد!

خوب قطعنامه شورای امنیت و در پی آن آتش بس از سوی هر دو طرف اسرائیل و فرزندان سید حسن نصرالله به اجرا در آمد. اما این وسط لحن تلویزیون و در کل صدا و سیمای ایران در پوشش خبری این قضیه، کمی تابلو شده است، اینطور نیست؟!!

 

عجب حکایتی شده است این قضیه سرقت عکس عکاسان! به نظر من عکاسهای ایران باید پیشتر از این یاد این نوع اعتراض می افتادند. اما خوب حالا این قضایای اخیر باعث شده است که همه به جنب و جوش بیافتند. خوب اگر حوصله اش را دارید که بفهمید در مورد چه اتفاقی دارم صحبت می کنم، لینک های زیر را به ترتیب ببینید. این قضیه همچنان ادامه دارد و امیدوارم پایان خوشی داشته باشد. بخوانید و طبق معمول همیشه قضاوت با خودتان:

 

قضیه از آنجا شروع شد (البته این قصه سر دراز دارد!) که روزنامه وزین شرق این عکس منصور نصیری را از وبلاگ شخصی او برداشته و با پاک کردن آدرس و نام او از زیر عکس آن را در روزنامه مورخ چهارشنبه ۱۸ مرداد ۸۵ به چاپ رساند و البته در روزنامه هم اثری از نام عکاس و یا آدرس وبلاگ او نبود.

 

از آنجا که منصور نصیری ایران نبود که از خودش دفاع کند، اعتراض ها یکی پس از دیگری آغاز شد.

 

باز هم دزدی بی شرمانه اینترنتی : علیرضا نیک نژاد، سایت عکاسی

 

مبارک دوستانمان در روزنامه شرق: سایت و گالری عکس دوربین دات نت

 

اعتراض آرش عاشوری نیا، عکاس خبری و صاحب سایت کسوف دات کام

 

جوابیه احسان ابطحی عضو هیئت تحریریه روزنامه شرق به اعتراضات

 

چاپ "توضیح و پوزش از یک عکاس" در روزنامه شرق

 

در همین گیر و دار یک سرقت دیگر و این بار شکایت مهدی منعم از روزنامه همشهری

 

مطبوعات ایران زیر ذره بین عکاسان، این بار بهروز مهری و روزنامه سرمایه

 

باز هم یک سرقت دیگر، اما این بار از سایت با سابقه پندار باز هم توسط روزنامه شرق

 

و این قصه همچنان ادامه خواهد داشت. برای دیدن لیستی از شکایت ها و سرقت های عکس از عکاسان ایران، به این لینک در سایت عکاسی مراجعه فرمایید.

 

البته ناگفته نماند که بندرعباس سیتی هم از این سرقت ها در امان نمانده است. به طور اتفاقی مطلبی را که درمورد مراسم عصوا نوشته بودم، در روزنامه همشهری دیدم. جالب اینجاست که کسی که مطلب را از وبلاگ من کپی کرده زحمت یکبار درست خواندن را هم به خودش نداده است، چون جملات آخر مطلب را من از زبان خودم با فعل اول شخص نوشته بودم و این جملات دقیقا همانطور در روزنامه به چاپ رسیده اند! باز خدا پدر آن شخصی که مطلب را کپی کرده بیامرزد که منبع را در پایان مطلب ذکر کرده است! هرچند جملات پایانی به طرز خنده داری تابلو هستند! نیم نگاهی به لینکی که دادم بیاندازید و خودتان قضاوت کنید. دوست و همکار عزیز در روزنامه همشهری و شرق و روزنامه های محلی استان! باور کنید اگر یک اجازه خشک و خالی از صاحب اثر بگیرید هیچ چیز ازتان کم نمی شود و چه بسا با این کار احترام به طرف مقابل را نشان می دهید و ممکن است پاسخ مثبتی در قبال درخواستتان دریافت کنید.

 

من که به شخصه فرصت ندارم روزی ده تا روزنامه بگیرم و و صفحه به صفحه آن را بخوانم، اما خدا می داند چقدر از مطالب و عکسهای وبلاگ نویسان و عکاسانی که مطالب و عکسهایشان را در اینترنت به اشتراک می گذارند، در روزنامه های کثیرالانتشار به چاپ می رسد و آب از آب هم تکان نمی خورد. اما این تو بمیری دیگر از آن تو بمیری ها نیست!

 

یاد قضیه روزنامه های محلی استان خودمان افتادم و ظلمی که به بعضی از وبلاگ نویسان خوب و حرفه ای روا شد. و این ظلم چندین و چندین بار تکرار شد. از آنجا که گفتن و اسم بردن تکرار مکررات است این کار را نمی کنم، اما مطبوعات استان و دست اندرکاران بدانند، این تو بمیری ها دیگر از آن تو بمیری ها نیست. زحمت های تهیه یک مطلب خوب، یک گزارش خوب، یک مصاحبه خوب و یک عکس خوب را فرد دیگری متحمل می شود، آنوقت هیئت محترم تحریریه زحمت می کشند و با چند دقیقه اینترنت و یک copy و paste ناقابل تمام این زحمات را یکجا کپی می کنند! که البته نشریه مرحوم تمدن هرمزگان تاوان سنگین این کار را هم پس داد. هرمزگانی ها بهتر می دانند که این مسئله چقدر برای صاحبخانه سنگین تمام شد!

 

یکی از دوستان می گفت باید بسوزیم و بسازیم. که تا وقتی هیچ قانون خاصی در باب کپی رایت برای حمایت از آثار ادبی و هنری و فرهنگی و موسیقایی و ... در کشور عزیز ما وجود ندارد، کاری از دست ما ساخته نیست، و اصولا دردسر شکایت و راهروهای دادگاه آنقدر زیاد است که طرف عطای گرفتن حقش را به لقایش می بخشد، مگر اینکه کسی خیلی تعصبی و پر انرژی و با حوصله باشد!

اما این بار فرق می کند، این تو بمیری دیگر از آن تو بمیری ها نیست!