بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

بندرعباس سیتی و حرفهای جدید

شخصی در یک دشت وسیع راه می رفت. از دور شبح کسی را دید که با سرعت به سمت او می آید. صبر کرد تا آن شبح به او رسید. شخص آن شبح را از نزدیک دید و فهمید که آن شبح، یکی از فرشتگان خداوند است که در یک دستش یک سطل آب و در دست دیگرش یک مشعل آتش است و با عصبانیت و گریه و زاری، با عجله به سمتی می رود.

شخص از او پرسید: ای فرشته! این چه حال و روزی است که تو داری؟ این سطل آب و مشعل آتش که در دستان تو است برای چه کاری است؟

فرشته گفت: ای انسان! من از کار تو سخت در شگفتم! با این سطل آب می خواهم آتش جهنم را خاموش کنم و با این مشعل آتش هم می خواهم بهشت را به آتش بکشم، تا ببینم آن موقع که نه بهشتی است و نه جهنمی، باز هم کسی هست که خدا را دوست داشته باشد؟

                                                                                                                                                                "پائولو کوئیلو"

.....................................................................

بندرعباس سیتی مدتی است از صحنه وبلاگ نویسی کنار کشیده است، می دانم. تقصیر نویسنده اش است! چون سرش خیلی شلوغ است. تغییراتی در آن مشاهده می شود، مثلا اینکه لحن وبلاگ را از عامیانه به رسمی و کتابی تغییر دادم، و قصد تغییر در محتوای آن را نیز دارم. قبلا از همه چیز و همه کس می نوشتم اما حالا می خواهم کمی وارد حوزه خودم یعنی ترجمه، و بعد از آن هم موسیقی بشوم. از این به بعد، همچنان همان حرفهای همیشگی را خواهم زد، اما مطالب جدیدی هم به آن اضافه خواهم کرد. مثلا داستان های کوتاه و ترجمه هایی که خودم انجام می دهم، و بدین ترتیب وارد حوزه ادبیات "هم" می شویم! و حرفهایی از جنس آهنگ و ریتم و ساز و ...