بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

روزهای زندگی

"اگر می خواهی کاری را انجام بدهی که هیچوقت انجام نداده ای، باید تبدیل به آدمی بشوی که هیچوقت نبوده ای."

احساس می کنم که دارم تبدیل به آدمی می شوم که هیچوقت نبوده ام. و اما دلیلش انجام دادن کاری که در قبل انجام نداده ام نیست. نگار دو سه سانتیمتر قد کشیده ام و این قد کشیدن باعث شده چیزهای بیشتری را ببینم، صداهای متفاوت تری را بشنوم، احساس های دیگری را درک کنم و ... در کل تغییر کنم. می گویند تغییر در چند ثانیه است، و این روزها مدام به عقب بر می گردم تا ببینم آن چند ثانیه کی و کجا بوده؟

همه چیز برایم جدید است، انگار پوست انداخته ام، حتی این وبلاگ با این رنگ و رویش هم تازه است. همه چیز را جور دیگری می بینم،‌ مثل روزی که تصمیم گرفتم عکاس را شروع کنم، دوربین نداشتم اما روزی سی چهل تا سوژه می دیدم و  در ذهنم ثبت می کردم و اینطوری شد که دنیا را جور دیگری دیدم. از زاویه منظره یاب دوربین!

این بار فرق می کند گویا! قضیه فقط دیدن نیست، این روزها معنای کلمه فشار را بیشتر از هر روز دیگری درک می کنم. و اما بین همین شلوغی و دربدری لذت را با تمام حس کردن هم چیز دیگری است! حتی برای لحظاتی کوتاه! چیزی مثل یک افق جدید به رویم باز شده است، مثل یک نسیم خنک، چه می دانم از این جور چیزها!

بندرعباس سیتی حسابی خاک گرفته، بعد از اینکه بندرعباسی سیتی دات کام را در اثر سهل انگاری یکی از شرکت های ثبت دومین برای همیشه از دست دادم، تعدا بازدید کننده به شدت کاهش پیدا کرد،‌ تا الان که خودم هستم و خودم. مثل روز اول. و اما این اصلا مهم نیست. لاقل برای خودم. به لوگوی بالا نگاه می کنم، دست ناخدا درد نکند با این طراحی زیبایش که دلم نمی آید با هیچ چیز دیگری عوضش کنم!

......................................................

فیلم پیانیست را تازه دیدم و لذت بردم. در واقع خیلی لذت بردم! آنقدر غرق فضای رئال فیلم شدم که همین باعث شد دوبار آن را نگاه کنم. فیلمبرداری عالی است، اگر خیلی بی رحم باشیم باید بگوییم لاقل خلاق است. فیلم، روایتی از یک خانواده‌ی یهودی است که در جنگ جهانی در لهستان به سر می برند. یهودی ها گله گله در صحنه های خشن که به بی پروا به بیننده نشان داده می شوند، توسط آلمانی ها کشته می شوند و هر چه به انتهای فیلم نزدیک می شویم پی به ذات تقریبا نژاد پرستانه کارگردان می بریم، اما همه چیز در ده دقیقه پایانی فیلم مشخص می شود! هیچ تعصب نژاد پرستانه ای در کار نیست و تنها واقعیت است که به تصویر کشیده شده است! و اگر هم جایی در فیلم هست که فکر می کنید تفکر خاصی پشت این پلان یا صحنه بوده اشتباه می کنید! چون داستان فیلم واقعی است و هر چه می بینید واقعیت محض است و بس!

یک صحنه در این فیلم اشک من را در آورد و آن هم جایی بود که افسر آلمانی با "اشپیلن" که شخصیت اول فیلم و یک یهودی است روبرو شده و به جای کشتنش از او می خواهد که پیانو بنوازد و ...

از فیلم هایی است که حتما باید ببینید.