بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

قصه ای که نباید گفته شود...

برای اتفاقی که دیشب در بندرعباس افتاد متاسفم.

به عنوان یک بندری چیزی جز اظهار تاسف ندارم. واقعا متاسفم از اینکه هنوز چیزی به اسم "توحش" در برخی اهالی این روستای بزرگ وجود دارد. برای مسعود درگاهی و همه زحماتش، برای بچه هایی که توی همین روستای بزرگ در حال بزرگ شدن اند، برای آینده فرهنگ و هنر استان، برای نیروی انتظامی بندرعباس و کفایتش که جلوی چند بچه را نمی تواند بگیرد، برای شهرداری بندرعباس که بعد از چندین سال هنوز قادر به سازماندهی یک برنامه ریزی اساسی برای چهارشنبه سوری نیست، برای بادگیر های کوچک و زیبا که ...

اما ناراحتی ام از سوختن چند بادگیر چوبی کوچک نیست، دم مسعود درگاهی گرم! صد تای دیگر می سازد! ناراحتی ام از سوختن چیزی در درون تک تک این مردم است، بهتر است هیچ چیز دیگری نگویم، اصلا این قصه ای است که نباید گفته شود...

با دیدن این عکس بغض گلویم را گرفت...

عکس از خبرگزاری فارس، عبدالحسین رضوانی.

در همین رابطه:

وبلاگ سیاورشان (البته که بادگیر با چهارشنبه ‌سوری ارتباطی ندارد!)

فتوبلاگ مهدیسما (عبدالحسین رضوانی)

خبرگزاری فارس (عکسهای چهارشنبه سوری بندرعباس)