در منطقهاي روستايي و بيآبوعلف در مراكش، شليك گلولهاي به سمت اتوبوس حامل توريست هاي آمريكايي زنجيرهاي از حوادث را باعث مي شود كه قصهي «بابل» فيلم جديد آلخاندرو گونزالس ايناريتو كارگردان صاحب سبك سينما جهان را مي سازد.
داستان تلاش يك زن و شوهر توريست آمريكايي در مراكش براي زنده ماندن، دو پسر بچه مراكشي كه با شيطنتهايشان زمينهساز اتفاقات ديگر داستانند، پرستار بچههايي كه به طور غيرقانوني با دو بچه آمريكايي از مرز عبور كرده و يك دختر نوجوان سركش ژاپني كه پليس در پي يافتن پدرش است، به يكديگر گره خوردهاند تا شاهكاري به نام «بابل» شكل بگيرد.
نام فيلم برگرفته از افسانه آفرينش در متون انجيل است، بابل در انجيل افسانهاي است درباره مردم زمين كه روزگاري همه به يك زبان حرف ميزدند، سپس متحد شدند تا برجي بسازند براي رسيدن به بهشت و خداوند از آنها خشمگين شد و كاري كرد تا به زبانهاي مختلفي حرف بزنند.
ايناريتو در «بابل» بعد از تجربههاي ساختارشكن «عشقهاي سگي» و «21 گرم» اين بار به اوج تكنيك قصهگويي در فيلم رسيده، تا جايي كه با ساختار نسبتا خيرخطي تدوين فيلم، ما را با شخصيتهاي داستانهاياش از اين قاره بهآن قاره مي كشاند. دوست دارم از نظر جذابيت داستاني «بابل» را فيلمهاي تارانتينو مقايسه كنم با اين تفاوت كه تارانتينو دنبال روايت قصهاي به شكل كاملا سينمايي و بدون استفاده از داشتن مفاهيم خاص و نمادهاست، اما بابل فيلمي نمادگراست. بر خلاف نظر خيليها معتقدم در «بابل»، اين مفاهيم هستند كه به كمك فيلمساز آمدهاند تا فيلمي با ساختار روايي متفاوت (كه اين تفاوتها را در فيلمهاي قبلي ايناريتو هم ديدهايم) را ارائه كند. در واقع ساختار روايي خاص فيلم كمكي به القاي مفاهيم نمي كند و صرفا يك ساختار سينمايي جذاب براي روايت داستانهاست.(كه البته بسيار خوب هم كار شده است)
در بابل داستان ها به گونهاي طراحي شده كه تا پايان جذابيتهاي خود را حفظ ميكنند. در كنار داستان كارگرداني و تدوين خوب فيلم باعث شده فيلم با وجود طولاني بودن آن هيچگاه از ريتم نيافتد. اما نقطه قوت فيلم در فيلمنامه و بهخصوص شخصيتپردازيهاي عالي آن است كه با بازي خوب بازيگران فيلم همراه شده است. اين تا حدي است كه شما بدون اينكه اطلاعات زيادي از شخصيتها داشته باشيد همواره در طول داستان با آنها و مصائبشان همراهي مي كنيد.(حتي با دختر ژاپني كه جهت جلب توجه افراد پيرامونش كارهايي غير منطقي انجام مي دهد) از بازي خوبي بازيگران حرفهاي همين بس كه تماشاگر با كيت بلانشت درد ميكشد(ايناريتو در جايي گفته: «حس مي كردم كه فقط بازيگر زني با قابليت و استعداد كيت بلانشت ميتواند از عهده نقشي برآيد كه در واقع "درازكشيدن روي زمين است" و تازه آن را نيز براي تماشاگر جالب توجه بگرداند») و عذاب دروني كه براد پيت تحمل ميكند را كاملا درك حس ميكند.(سكانس صحبت تلفني براد پيت با بچههايش واقعا درخشان است)گريم مناسب براد پيت به او جهت بازي در نقش يك مرد آمريكايي معاصر كمك قابل توجهي ميكند. اما باز هم به نظر من ستاره اين ميدان گائل گارسيا برنال است كه واقعا در نقش سانتياگو (برادرزاده امليا) خوش درخشيده و نماينگر دوگانگي شخصيتي است كه ميتواند دوست داشتني و دلچسب باشد ولي وقتي مست است بي قيد و عصبي ميشود. احساس يك مكزيكي نسبت به آمريكاييها اطرافش را نيز به شكل واقعي مي توان در نقش آفريني گائل گارسيا برنال مشاهده كرد. بازيگران حرفهاي كار به خوبي بازي خود را با ساختار مستندگونه فيلم تطبيق داده اند.
اما برخلاف ساختار روايي داستان كه در جهت سينمايي و ديدنيتر شدن فيلم است، شكل مستندوار فيلم بيشتر در خدمت القاي مفاهيم فيلم است. «بابل» فيلم رابطههاست رابطههايي كه در دنياي امروز شكل نميگيرد. شخصيتهاي «بابل»؛ پسران مراكشي، زن و مرد آمريكايي،بچههايشان و زن پرستار، دخترك ژاپني، پدرش و حتي مرد پليس همه تنها هستند و اين تنهايي درد مشترك همه آنهاست.سرنوشت تلخ و تراژديوار شخصيتهاي داستان، در واقع حاصل بيتوجهي و حرف از ذهنيتي تقديرگرا و نگاهي منفي به اطراف خودشان است، كه حاصل همان عدم وجود رابطههاست. اعتقاد به جبر و تقدير، ديدگاه غالبي است كه دردو كار قبلي ايناريتو نيز ديده مي شود.
داستانهاي مختلف فيلم به همراه شخصيتهاي كه با اعمالي از روي بيتوجهي و رفتار غيرمنطقي(اضافه كنيد: وجود نداشتن رابطههاي درست، اخبار غلط رسانهاي، بدشانسي، سوءتفاهم و ...) قصه را پيش ميبرند نهايتا خود را با سرنوشتي تلخ تنها مي يابند كه اين نقطه پاياني داستانهاست.
بازگشت به روزنوشت هاي مهدي عزيزي
حميد رضا
سهشنبه 28 فروردين 1386 - 17:57
6 |
|
|
|
بابل نبايد مستند باشد
سلام نوشته خوبي بود من با بخشي از نگاه شما خيلي موافقم نكته خوبي كه اشاره شده اين است كه ساختار روايي، فلاش بك ها و تقاطع ها فقط يك روش سينمايي است براي ساختن فيلم و هيچ كاربرد مفهومي ندارد كاش اين مفهوم لعنتي از سينما حذف مي شد تا بخش عمده اي از جذابيت فداي مفاهيم نشود
|
امید غیائی
سهشنبه 28 فروردين 1386 - 22:22
-5 |
|
|
|
من و ایناریتو
سلام آقامهدی.راستش نمیدونم شما هم همین حس من رو داشتی یا نه.من از همون اول میدونستم قراره چی بشه و به قول معروف دستش برای من رو بود.ولی از جمله ات که گفته بودی:در واقع ساختار روايي خاص فيلم كمكي به القاي مفاهيم نمي كند و صرفا يك ساختار سينمايي جذاب براي روايت داستانهاست.(كه البته بسيار خوب هم كار شده است)خیلی خوشم اومد و حال کردم. خب خیلی وقت بود که دنبال این جمله هه میگشتم. همش میخواستم بگم ولی نمیومد.ممنون.خیلی خوب بود. ولی تجربه خوبی رو موقع دیدن فیلم داشتم که کلی حال داد.اما 21 گرم یه چیز دیگه بود.
|
علیرضا شیرنشان
چهارشنبه 29 فروردين 1386 - 9:2
5 |
|
|
|
مخلصیم
آقا مخلصیم تشکر بابت کامنت هر وقت شده نوشته هاتون را خوندم بازم مخلصیم
|
امیررضا نوری پرتو
چهارشنبه 29 فروردين 1386 - 18:29
-4 |
|
|
|
سلام استاد . خوبی ؟ خیلی نقد باحالی بود . من فیلم رو دوشنبه ی هفته ی قبلر سالن کوچک حوزه ی هنری دیدم و کلی حال کردم و نقد تو لذت این فیلم معرکه رو واسه ام دو چندان کرد . دمت گرم ! در آخر این هفته یا هفته ی آینده وبلاگم آپدیت خواهد شد . یکی از فیلمهای بررسی شده همین بابل است و. خیلی مخلصم .
|
سیاوش
پنجشنبه 30 فروردين 1386 - 12:24
1 |
|
|
|
بابلی که دوستش ندارم
در این که بابل فیلم استانداردی از نظر ساخت است بحثی ندارم ولی نمیدانم چرا وقتی خیلی از کارگردانها اصرار دارند که حرف بزرگی بزنند ، از آن ور پشت بام می افتند. احساس بدی دارم که میگوید این فیلم صادق نیست و قضیه سخنی کز دل براید در مورد آن صدق نمیکند. مثل اینکه ایناریتو یک روز با برو بچه ها دور هم جمع شدند و گفند بیاییم فیلمی بسازیم که دنیا را تکان بدهد و بعد دست به کار شدند.ایرادی که مثلا به آهستگی مازیار میری هم به آن مبتلاست
|
امید غیائی
پنجشنبه 30 فروردين 1386 - 12:26
-10 |
|
|
|
سلام آقا مهدی.من دیشب اومدم که از بابت کامنتت تشکر کنم منتها نمیدونم چرا نمی شد کامنت بذاری.حالا از همین جا ازت تشکر میکنم.ممنون.
|
کاوه اسماعیلی
پنجشنبه 30 فروردين 1386 - 18:55
0 |
|
|
|
خالی از لذت کشف
من هم بابل را دوست ندارم.اپیزود ژاپنی کاملا از فیلم جداست و تنها ربط مضحک داستانی آن به ماجرای مراکش توجیه کننده ارتباط سایر اپیزودها نیست.علاوه بر عدم ارتباط داستانی از نبود پیوند محتوایی هم با سایر اپیزودها ضربه خورده.بابل در راستای حرف مد روز روشنفکران این عصر که همان دوستی ملتها و رفع سوتفاهمهاست ساخته شده.این به نوبه خودش اشکالی نداره..اما به خصوص در فیلمنامه از خامی زیادی رنج میبره.چیزی که در فیلم دیدن لذت زیادی به من میده کشف مفاهیم هنری نهفته در ساختار سینماییه فیلمه..این کشف خیلی مهمه.در حالیکه بابل این لذت رو از آدم میگیره و خیلی رو و سطحی به نظر میرسه.این لذت کشف در رقیب اسکاری این فیلم یعنی رفتگان به اوج میرسه و تو میتونی هر دفعه به امید کشف یک ایده تازه در فیلم به دیدنش بشینی...
|
سهند خانوم
جمعه 31 فروردين 1386 - 20:16
6 |
|
|
|
اولین باره که روزنوشته هاتون رو می خونم . چه جمله باحالی در کامنت های وبلاگ سینمایی که می رفتیم نوشته بودین ... " آدمایی که طرفدار هیچ تیمی نیستن چطور از زندگی لذت می برن ..."
|
حميد
جمعه 31 فروردين 1386 - 23:57
-8 |
|
|
|
باز هم روايت هاي موازي
در توجيه تعجيل در لينک دادن به وبلاگ حضرت عالي همين بس که جناب عالي به مانند بنده از دوست داران حضرت تارانتينو مي باشيد . و اما بابل . در اين آدرس http://www.persianblog.com/posts/?weblog=hamidblog.persianblog.com&postid=6504301 به طور مبسوط در باره اش بحث شد . گويا ترين جمله هم همان تيتر است که مي فرمايد ؛متوسط رو به بالا ، البته نه خيلي بالا .
|