اینکه حوزه هنری بندرعباس ! چند نفر رو دعوت کنه که یه گروه موسیقی تشکیل بدند ...
اینکه همه اون افراد(که به اندازه موهای سرشون کنسرت دادند ) قبول کنند و هر کدوم با هر زحمتی شده از یه جای شهر پاشن بیاند برای تمرین ...
اینکه بعد از کلی تمرین برای کنسرت آماده بشند ...
اینکه یه نفر بیاد به همون بچهها بگه که خانم های عزیز از جلسه بعد چادر فراموش نشه ! و گرنه تمرین بی تمرین ...
اینکه توی اون لحظه همه اون بچه ها احساس مونگول بودن بهشون دست بده ...
اینکه همه سازهاشون رو جمع کنند و همه چیز به همین سادگی تموم بشه ...
اینها همش یه خورده، فقط یه خورده مسخرس ...
اصلا این روزها زندگی یه خورده مسخرست ...