رنگارنگ 85: سال 85 رو اگه بخوام با رنگ توصیفش کنم همش میشه سیاه و سفید، یا خاکستری. سال خوبی نبود. دلیل خاصی ندارم اما کلا با این سال حال نکردم، چون اولا خیلی زود گذشت، دوم اینکه خیلی زود گذشت. به غیر ماه های آخر سال که اتفاقاتی شیرین مسیر زندگیم رو عوض کرد، و همه عمرم رنگی شد! فضای شهری بندرعباس مثل هر سال که نه، بیشتر از هر سال رنگی و شلوغ بود! چادر های رنگارنگ و آدمها و ماشین های رنگارنگ، میهمانهای رنگارنگ! ما که فرار کردیم!
ولگردی 85: امسال به لطف دوربین و بهانه عکاسی، دوری به جاهای مختلف استان زدم. جنوب رو، ببخشید هرمزگان رو باید با سفر کردن شناخت و بس. و با زندگی بین مردمش، تا فهمید که خونگرم به معنای واقعی یعنی چه. قشم و روستاهاش، لافت و سلخ رو خیلی دوست دارم. هرمز و ساحلش رو عاشقانه دوست دارم! چون آرامشی بهم هدیه کرد که هیچوقت توی این چند سال ندیده بودم! همین جمعه دوباره دارم می رم هرمز! تصویر مردم ایران از دریا شاید یه چیز کلی باشه، اما برای من هر دریایی یه مفهوم و یه لذت خاصی داره! نمی دونم قابل درک هست یا نه. شهرستان میناب چند روستای ساحلی داره که اسم یکیشون تیاب هست، ساحل خیلی زیبا و غروب زیباتری داره این تیاب، طبیعت ناب و دست نخورده روستای کلاهی روح تازه ای در آدم می دمه. اگر موقع غروب اونجا باشید و طیف رنگ وسیعی رو که در آسمون به وجود میاد ببینید، نفستون در سینه حبس میشه!
آرامش 85: "نبوغ یعنی انجام دادن کاری که از آن لذت می بری." و فکر می کنم اگر کسی کاری رو انجام بده که از اون لذت می بره، ناخوداکاه به آرامش هم می رسه. و این چیزی بود که امسال دنبالش بودم، شاید هم پیشتر. و از این به بعد هم خواهم بود! اما کل آرامش امسال، شب چهارشنبه سوری خراب شد و خورد تو سر همه کسانی که اونجا بودند! خدا ایشالا آرامش نصیب همه بکنه!
جایزه 85: دوست ندارم توی این وبلاگ مسائل شخصی رو بنویسم، یا درس اخلاق بدم، اما خوب بزرگترین جایزه ها همیشه اونایی هستند که آدم به خودش هدبه می ده و منم چند تایی به خودم دادم، البته ... یه کم بیشتر از چند تا بود! اما جایزه هایی که از طرف دیگران گرفتم، جایزه سوم جشنواره عکس اردیبشهت و جایزه دوم جشنواره عکس های دریایی با این عکس بود. چند تا جایزه درسی هم بود که اگه بگم دیگه کشته مرده زیاد پیدا می کنم، خدا رو خوش نمیاد!
سوتی 85: امسال یا سوتی ندادم یا اگه دادم یادم نمیاد! در هر حال این ستون امسال خالیه! شرمنده کسایی که منتظر بودند اینجا مچ من رو بگیرند. حالا اگه دوستان لطف دارند از ما سوتی ای چیزی دارند همین جا دل خودشون رو خالی کنند! ما مشتاقیم!
کنکور ۸۵: بعد از چهار سال دوباره کنکور دادم، البته آزمایشی. امسال درسم تموم شد و دوباره کنکوری شدم! فرقش اینه که چهارسال پیش به زور کنکور دادیم، امسال هم با زور! پس دیدید که فرقی نداشت! برای کارشناسی ارشد سال ۸۶ دارم می خونم. در این فکرم که پول جمع کنم بدم یه کارگردان معروف یه فیلم در موردم بسازه به اسم کنکوری، بر وزن سنتوری! داستان پسری که می خواد کنکور بده، بعد سر جلسه کنکور عاشق میشه و بعدشم معتاد و خلاصه از این صوبتا...
عکس 85:
مکان: روستای سلخ، جزیره قشم.
همیشه از خدا می خوام که آرامشی به من بده که بتونم اینطوری با خیال راحت لب ساحل قدم بزنم، بی دغدغه! بی خیال دنیا! البته فعلا لنگش رو خریدم، مونده آرامشش! خدایا به ما آرامش عطا فرما... الهی آمین! نکته اخلاقی: سعی کنید توی کادر من نباشید!
..............................................................
"جشنواره دیریا"ی امسال رو اگه خوش بینانه ببینیم، در کل خوب بود. اگر چه کاش آخرین شبش که کنسرت رضا صادقی بود، خراب نمی شد. اما با فاکتور گرفتن این قضیه، جشنواره دیریای امسال ثابت کرد که میشه با امکانات موچود، برنامه های متنوع و شاد زیادی برای مردم ایجاد کرد، حتی در قالب سازمان فرهنگی هنری شهرداری.
منتظر جشنواره بزرگ فیلم و عکس "اردیبشهت" باشید. امسال کیفیت و کمیت نسبت به سال قبل تغییراتی کرده، سر فرصت اطلاع رسانی در مورد جشنواره اردیبهشت رو شروع می کنم. هنوز یک گزارش جنجالی بدهکارم! تاخیز به خاطر اینه که نوشته هایی که برخی دوستان قرار بود به دستم برسونند هنوز نرسیده. در تماس باشید.