رنگارنگ ۸۴ : عید امسال رنگارنگ تر از سال قبل تموم شد؛ خیابون ها رنگارنگ، بازارها رنگارنگ، پارک دولت ها ! آبگرم گنو ها ، مردم ها ، بازار ستاره جنوب و میمهانان نوروزی ها !(این دو قلم رو نمیشه جدا از هم نوشت ! ) هوای رنگارنگ ، حتی ما بندری ها هم پر رنگ تر از قبل شده بودیم. به قول شاعر میگه مشکی رنگ عشقه ...
ولگردی ۸۴ : اونایی که ولگردی خونشون زیاده مثل ناخدا ، این چند روز عید حسابی خیابونای بندر رو متر کردند و یحتمل لذت زیادی هم بردند چون هوا در طول عید به شدت دو نفره بود. هنوز موندم ناخدا اینا چطور تونستند توی این شلوغی آمار چادرهای فروخته شده به مسافران رو بگیرند ؟ چقدر بود ؟ چهل میلیون تومن ؟ اما من هر چی تلاش کردم که بتونم یه ساعت توی شهر پرسه بزنم نتونستم، و نهایتا ولگردیم به بازار نیلی ختم شد و به محض خرید چند تا خرت و پرت به سمت خونه فرار کردم و اگه پیرهنی رو که تازه خریده بودم توی بازار جا نمیذاشتم حالا حالا ها اون طرفا برنمی گشتم ...
آرامش ۸۴ : اتفاق خاصی نیفتاد که قابل عرض باشه. چون ماه محرم بود، کنسرت موسیقی و برنامه های جنبی نداشتیم... پس در نتیجه دعوا و چاقو کشی هم نداشتیم و بندرعباس سیتی امسال در آرامش بود. صد البته به غیر از شب عملیات (چهار شنبه سوری).
نمایشگاه ۸۴ : توی پارک جنگلی ( محل دائمی نمایشگاه های بندرعباس ) هم که نمایشگاه میهمانان نوروزی برپا شده بود. چه شور و شوقی ! از همه رنگ و همه تیپ. هرچند ورود برای عموم آزاد بود اما حس حقوق بشر دوستیمون گل کرد و نخواستیم توی اون آشفته بازار علاوه بر کمبود دستشویی و حمام و جای خالی برای نشستن ما هم قوز بالا قوز بشیم. بنابراین گذاشتیم هر چقدر می تونند از خودشون بازدید کنند و در پایان هم از خدا تشکر کردیم که ما رو میهمان نوروزی نیافرید، اونم توی بندرعباس.
سوتی ۸۴ : یه شب با فیلسوف نقابدار قدم می زدیم، گفتم راستی من چند شبه میبینم مردم دف دستشونه، قضیه چیه ؟ چی شده ملت به موسیقی سنتی علاقه پیدا کردند ؟ برگشت یه جوری نگام کرد که با خودم گفتم احتمالا من اشتباهی از یه کره مریخی ، سیاره ای چیزی اشتباهی افتادم و اینجا جام گذاشتند و الان نباید اینجا می بودم ... گفت : اینا دف نیست .... اینا چادره ! و من هرچی سعی کردم که سریعا بین چادر مسافرتی و دف یه رابطه منطقی پیدا کنم تا سوتی وحشتناکم رو جبران کنم نتونستم...
زار ۸۴ : ببین داداش سیا، جون اون کسی که شبا تا صبح باهاش چت می کنی، دست از سر این موسیقی زار و بابا و مامای زار بردار، تو تا همه ما رو زاری نکنی دست بردار نیستی ؟ اصلا یه کاری می کنیم ... دوستان وبلاگ نویس! بیاید همگی به کمک هم این سیاورشان رو ببریم یه مراسم زار تو محله پشت شهر، از اول تا آخرش رو ببینه و جوون مردم ناکام از دنیا نره!
عکس ۸۴ : عکس بالا رو توی سایت CORBIS پیدا کردم. اون قدیما که سایتش فیلتر نشده بود توی پروفایلم ذخیره اش کرده بودم. اگه اشتباه نکنم یه عکاس ژاپنی از میناب این عکس رو گرفته. همه چیزش عالیه : نور، زاویه مناسب ، فوکوس عالی، ترکیب رنگ و زمان شات کردن. اما شرط می بندم توی آرشیو عکاس های خودمون هم بگردیم بهترش رو میشه پیدا کرد.