چند سالی میشه سر و کله یه غول بی شاخ و دم پیدا شده به اسم ولنتاین ! قصه کشیشی که ... خودتون باقیش رو می دونید ، اگه هم نمی دونید یا دنیا به شما پشت پا زده یا شما به اون. الان تو همه شهرستانهای ایران هم روز ولنتاین ملت انواع هدیه های رنگارنگ و گل منگولی رو به هم هدیه می دند. از یک هفته قبل از ولنتاین ، هر جا میری بوی ولنتاین به مشامت می خوره. روی در و دیوار ها ، اینترنت ، روی میز و نیمکت های دانشگاه ، روی تخته سیاه... البته منکر زیبایی و نفس عمل نیستم ، اما از اونجایی که ما ایرانی ها همه چیز رو مطابق با سلیقه خودمون تغییر میدیم ، ولنتاین هم شده یه ابزار برای خودنمائی و نشونه ای از مدرنیسم به روایت جوان ایرانی !
خوب از جهانی شدن فقط این چیزاش به ما می رسه ! و صد البته شنا کردن بر خلاف جهت همچین موجی از محالاته. کاش از غربی ها به غیر ولنتاین ، فرهنگ نوین شهرنشینی ، قدر شناس بودن و به وظیفه عمل کردن رو هم یاد می گرفتیم ، و درست دوست داشتن...
چه فایده ای دارد در روزی که او می داند به فکرش هستی ؛ به فکرش باشی ؛
چه ارزشی دارد در روزی که او می داند هدیه خواهد گرفت ؛ به او هدیه بدهی ؛
دیگر نه رازی هست و نه رمزی ... هدیه باید غیرمنتظره باشد.
اصلاً چه معنی دارد همه آدم های دنیا در یک روز مشخص LOVE بترکانند ؟
مگر بقیه روزهای خدا را از آن ها گرفته اند ؟ ... ( ادامه مطلب)
لزومی نداره به عنوان یه ایرانی اسم همه جشن ها و مراسم های قدیمی ایران باستان رو حفظ باشیم، یا احمقانه نسبت به موسیقی سنتی تعصب داشته باشیم ، کسی هم ازمون ایراد نمیگیره. ولی اینها همش مقدار درک طرف از هویت ملی رو نشون میده. بیاید کمی با خودمون مهربونتر باشیم...