بهش می خورد هشت سالش باشه، یا کمتر، هنوز همون لباسی رو پوشیده بود که چند ماه پیش تنش بود و دیده بودمش. روسری اش رو هم محکم بسته بود. التماس نمی کرد، گریه هم. خسته بود انگار، فقط خواهش می کرد، خیلی زیاد. اونقدر که بالاخره مجبور بشی صدو پنجاه تومن پول در بیاری و یکی از اون بسته های آدامس رو ازش بخری. تنها نبود، دو سه تا پسر هم سن سالش هم همراهش بودند، همشون هم از همون آدامس های مونده و تاریخ مصرف گذشته می فروختند. به ساعتم نگاه کردم، یازده و نیم شب!
یکی گفت: " آخر شب یه وانت میاد و همشون رو جمع می کنه و می بره." از توی یکی از ماشین های کولر دار توی صف بنزین، دخترکی بزک کرده بیرون رو نگاه می کرد، اونطرف تر بقایای پوستر تبلیغاتی یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری بود که روش نوشته بود: "رفاه اجتماعی". دخترک آدامس فروش داشت پولهاش رو می شمرد. چه تضاد غم انگیزی!
از خودم پرسیدم با ایده آل هایی که بزرگترها از بچگی توی گوشمون فرو کردند چقدر فاصله داریم؟
نمی دونم چرا حوصله ندارم در این مورد بیشتر مطلب بنویسم، انگار خسته شدم. انگار یه چیزی توی دلت باشه و نتونی حرفش رو بزنی. بحث بچه های بی خانمان و تکدی گری و خرید و فروش بچه ها، دیگه فکر کنم بیش از حد تکراری شده باشه. به غیر از بی تفاوت گذشتن از کنار همچین مواردی چکار می تونیم بکنیم؟
و ما همچنان فرزندان همین شهر شب زده ایم!
به دخترک نگاه کردم، اونطرف روی سکو ایستاده بود، انگار داشت تصمیم می گرفت که سراغ کدوم یکی از ماشین ها بره.
ساعت یازده و نیم شب، خیابونای بندرعباس چقدر خلوته! دل آدم می گیره ...
سلام کامیرا جان
اول شدددددددددددددددددددددددددم.
کامیرا جان خوبی ممنون که به من سرزدی
نمیدونم چی راجع به مطلبت بنویسم ولی تفاوت طبقاتی تا کی؟
امیدوارم موفق باشی دوست من
بای
سلام ....نکته خوبی بود ....اگر دقت کرده باشی همین ها هم اکثرا افغانی هستند ....بچه های کار ....ولی کسانی که مستقیما تکدی گری می کنند ایرانی اند....
راستی من هم به روزم
سلام کامیرای عزیز!
راست است. اما خب واقعا چه میشود کرد؟ من در مسیر هر روزم بیشتر از ۱۰ نفر را میبینم که به نوعی تکدیگری میکنند. با آدامسفروشی. وزنکشی فالگیری و...
کاش میشد کاری کرد و شاید بعدها ما بتوانیم.
موفق باشی.
حالا چه آدامسی می فروخت؟؟؟
توی همون دور اول انتخابات من یکی از همین بچهها رو دیدم که با نگاهی ملتمسانه یه تبلیغ انتخاباتی داد دستم. شعار کاندیدا رفاه اجتماعی بود و من مرتب تو ذهنم بهش فحش میدادم به اون و همهی دلهدزدهای جامعه و به خودم که فقط نگاه میکنم.
سلام کامیرا جان
فقط می تونم بگم متاسفم ٬ هم واسه خودم که تو همچین مملکتی زندگی می کنم ( با اینهمه ادعا !!!!! ) هم واسه اون بچه هایی که امثالشون کم که نیست هیچ بلکه ...
):
شاد و پیروز باشی .
واقعا حیفه بچه های به این کوچیکی توی این خیابونها ول باشن
کاشکی توی این مملکت وظیفه اش رو درست می دونست و درست انجام می داد
تا جامعه امون اینقدر مشکل نداشته ابشه
سلام موفق باشی کامیرای عزیز ... اصلا نباید به این چیزا فکر کنی اون بالایاش که فکر نمی کنن تو هم نکن بیخیال شو...چاکرتیم
مم نون
سلام مطلب خوبی نوشته بودی چیکار کنیم دیگه این مملکت تخیلی ما هستش ((من به روز هستم))
این تضاد همیشه بوده و خواهد بود!
آخه مگه تو این دنیای لعنتی چی عوض شده که بخواد اینم درست بشه!
سلام صادق عزیز ... بسیار با تفکر بود ... از خواندش لذت بردم ... آدم رو به فکر وادار می کنه ...
راستی ممنون از اینکه برام نظر میزاری و به فکر هستی ... خیلی خوشحال شدم ...
موفق باشی ... آزاد
به نام خدای بزرگ
سلام
وبلاگتو دیدم
به وبلاگ من سر بزن ضرر نمی کنی.
مطالب من در مورد ایران ، عشق ، یوتاب ، مهتاب ، آینده ، رابرت ، هومن ، تانک ، نیکلاس کیج ، خدا ، امام حسین ، تاریخ ، الوار، عکاسی و هر چیزی که به ذهنت میاد و نمیاده .
پس منتظر نظرت هستم.
به امید دیدار mapoori
http://www.mapoori.mihanblog.com
تازگی ها خیلی اجتماعی مینویسی. نمیدونم خوبه یا بد ...
میگم در مورد پسرها و دخترهای دانشگاه خودمونم بنویس.
روز عاشق شب فارغ !
جدیدا به یه موضوع مهم رسیدم که عصبانیم میکنه ...
اینکه اکثر جوونای ایرونی یه چیزی حول و حوش ۷۰ ٪ قبل ازدواج ............................... متاسفم . ما مثلا نجیب ترین قوم بنی بشر رو زمین بودیم . خیر سرمون آریایی !
چرا بیشتر توضیح ندادی؟ شاید ملت بد تعبیر کنند ...
دختر آدامس فروش تو....دختر فال فروش من....همشون دنبال همون رفاه اجتماعی وعده داده شدن...که هیچ وقتم بهش نمیرسن....حتی تو خواب..
سلام کامیرا جون . خوبی ؟ ممنون که اومدی وبلاگمون . شرمنده اگه دیر بهت سر زدم . ولی خیلی خیلی دوست دارم .. قربانت ..سهیل
سلام ...
قانون کشور ما فقط بلده جوون ها رو تحت فشار قرار بده و خرید و فروش کودکان به نظرشون نمی آد.
وقتی قانون فاسد باشه اوضاع بهتر از این رو نمی شه انتظار داشت
سلام . بلاگ باحالی داری . منم الان بندر عباسم ! اینجا کار میکنم. یه وقتی بذار همدیگه رو ببینیم....
سلام دوست عزیز ... وبلاگه خوشگلی داری و متن های خیلی با مفهوم...مرسی از اینکه به من سر زدی...موفق باشی
می خوای ساعت ۱۱:۳۰ ادما بریزن خیابون واسه جنابعالی که دلتون نگیره ؟
سلام .من خیلی کم از مسنجر استفاده می کنم اگه کار ی پیش امد به من میل کنید میل من هم در جی میل هست نه یا هو. بابت همه چیز ممنون
حتی در همین چند کلام / تنهایی، فقر و ماندگی هست / تمامی تصویر یک آخر شب / در یکی از خیابان های بندر عباس / رو در رو گذاشتن دختر آدامس فروش با پوستر تبلیغاتی و دختری در اتومبیل و دیر وقت شب و .../ خیلی تصویری هست، مثل عکس / ممنون / خوشحالم که "سیاورشن" را دیدم / و با تو با جنوبی های دیگر آشنا شدم