دیکشنری رو از جلوم برداشت و شروع کرد به گشتن، وقتی چیزی رو که می خواست پیدا کرد، خودکار رو برداشت و شروع کرد به خط کشیدن. گفتم ببخشید آقا، چیکار دارید می کنید؟ صورتشو برگردوند طرفم، از بالای عینکش نگاه کرد و گفت: دارم علامت می زنم. با نگاهش سعی داشت منو بخوره! گفتم ببخشید، این دیکشنری مال منه! یهو خندید گفت: آهان ببخشید! معذرت! من فکر کردم مال کتابخونه است! دیکشنری رو هل داد طرفم: خدمت شما.
چند ثانیه گذشت، با لبخند گفتم خوب یعنی اگه مال کتابخونه بود شما روش خط می کشیدید؟ گفت: اون فرق می کنه! گفتم چه فرقی؟ گفت اون مال همه است، اون همگانیه! و یه سری استدلال عجیب آورد که کارش رو عادی جلوه بده، مثلا اینکه ما چندصد هزار تومن پول شهریه دادیم و این همه کتابها و خیلی چیزای دیگه مال خودمونه و ... دوستش که بغل دستش بود، همونطور که مشغول نوشتن بود یکی یکی افتخاراتی رو که انجام داده بود می گفت که یا بار فلان کتاب رو از کتابخونه کش رفتیم و کسی نفهمیده، فلان جا این کار رو کردیم و همش رو هم به حساب زرنگ بازی خودشون می ذاشتند!
فلاش بک...
چند سال پیش، وقتی کلاس اول دبیرستان بودیم، چند تا بازرس ژاپنی برای بازدید به مدرسه ما اومده بودند. می گفتند: توی مدرسه های ما به هر دانش آموزی در اول سال یک سری کامل کتاب به طور امانت داده میشه. هر دانش آموزی هم توی کلاس برای خودش یک کمد شخصی داره که کتابها رو اونجا نگهداری می کنه. در پایان سال هم کتابها رو صحیح و سالم بر می گردونند توی کمد برای بچه های سال بعد.
...
پیرمرد راننده در حالی که به یک اتوبوس قراضه اشاره می کرد گفت: تمام این شیشه ها رو دیروز بعد از بازی استقلال و پیروزی شکستند. وقتی داشتم مسافرا رو بر می گردوندم همه شیشه ها رو می شکستند، صندلی ها رو هم تکه تکه می کردند، تا اعتراض می کردم میله های وسط ماشین رو می کندند و تهدید به کتک می کردند، بماند که چند تا مینی بوس رو هم آتیش زدند! وقتی داشت این حرفها رو می زد دوربین داشت تصاویری از ده ها اتوبوس سوخته و تخریب شده رو نشون می داد که به ردیف کنار هم پارک شده بودند... "چه فضای سورئالسیتی زیبایی!"
این رو آنتونیوی عکاس بهمون گفت وقتی داشتیم توی یک ساندویچی کوچیک و کثیف توی میناب، غذا می خوردیم! و من به این نتیجه رسیدم که در کل، ما توی کشورمون از این فضاهای سورئالیستی زیاد داریم، اونقدر که دیگه حالمون بهم می خوره!
...
سفر حج عمره، وقتی رسیدیم عربستان، وارد هتل که شدیم، اولین چیزی که توجهمون رو جلب کرد یه کاغذ گنده بود روی دیوار چسبونده بودند و با خط زیبا و گل منگولی روش نوشته بودند : "دانشجوی عزیز! به خاطر داشته باشید که شما نماینده ملتی هستید با هفت هزار و پانصد سال سابقه فرهنگ و تمدن!" و جملات مشابه که روی در و دیوار و توی آسانسور ها زده بودند.
از اون شب، هر وقت یکی از بچه ها سوتی می داد، می گفیم اهه؟ بی فرهنگ! هفت هزار سال سابقه رو فراموش کردی؟ یکی دیگه هم در می اومد می گفت بی شعور! هفت هزار سال نه! هفت هزار و پونصد سال!
هی هموطن! تمدن از نظر تو یعنی چی؟ اون چهار تا ستون پوسیده توی شیراز؟ فرهنگ رو چی معنی می کنی؟ نمی دونم ... شاید درست نباشه اینطور مقایسه کنیم...
...
دیکشنری رو تحویل کتابدار دادم و کارتم رو گرفتم و زدم بیرون. دانشگاه هم کم کم داره شلوغ میشه ...
دریغا و درد ...
تمدن؟!!! جوک از خودت در وکردی؟!
سلام کامیرا جان اون قضیه اول دبیرستان فکر نکنم بودا چون ابنو منم یادمه فکر کنم راهنمایی بودیم یکم فلاش بک رو اشتباه دور زدی...راستی عزیزم من لینکم دیگه مال بلاگ اسکای اون لینکی که بهم دادی مال پرشین بلاگ ممنون میشم درستش کنی
سلام
من تغییر کردم
شد همان دوتا ال
www.mosallas.blogsky.com
لطفا در لینکدانی خود هم درست کن
با تشکر
جالب تر اینکه اینجور بی فرهنگی ها از کسانی دیده می شه که ادعای فرهنگسازی دارن . یک تاملی توی رفتار بچه های به اصطلاح هنرمندمون بکنید . بیشتر کتابهای شخصی این افراد از کتابخونه ها تامین می شه . و دیگه هیچ وقت به جای اولش برنمی گرده . اون ها از کتاب های همدیگه هم نمی گذرن . شاید حدود ۲۰ جلد از کتابهای من دست کسایی باشه که حتا نمی شناسمشون . و یادم نمی آد . کسی چه می دونه ؟
شما خیلی ارمانی فکر می کنید این مسایل در همه جای دنیا هست حالا کم یا زیاد بای
درد ما از همینه که تا حرفی می زنیم بهمون می گند آرمانی فکر می کنید! منظورتون رو نفهمیدم، میشه طرز تفکر صحیح رو به ما یاد بدید؟
تنها بالا بردن سطح فرهنگ می تونه به ما کمک کنه که لازمش سواد هست نظر شما راجع به بلاگ من چیست ایا کاری که می خواهم بکنم خوب است؟؟
یه کم هم بیشتر از ۷۵۰۰ سال! فقر فرهنگی همه جا بیداد می کنه.. می خوای آستین بالا بزنی؟ باشه ما هم هستیم!
ای که نوشتی یعنی چه؟؟
We are an Software Development & Programming Company Located in
Tehran . We are ready for doing your Programming Projects .
for more Detail please see and read this Blog :
WWW.UCE.Blogfa.COM
Public Relation Manager of UCE Co ,
Alireza Aghakhany
Tel & Fax : 021 66907719
Mobile : 0916 112 7630
کامیرا جان.اگه از چارتا ستون پوسیده تو شیراز بیشتر می دونستیم مطمئنا بافرهنگ تر بودیم.ای کاش همیشه درس(همه جا به نوبت)یادمون می موند تا دیگه از این زرنگ بازییا در نیاریم.هیچ وقت یادم نمیره اولین باری که رفتم سلف و کلی تو صف وایسادم تا غذای مزخرف دانشگاه رو بگیرم فکر کنم همه غذا گرفتن و خوردن بعد من.وقتی غذامو گرفتم همه ی دوستام مسخرم کردن.از این چیزا زیاد اتفاق میافته.
فرهنگ چیزی نیست که مثل عتیقه از زیر خاک و از ستون های قدیمی بیاریم بیرون...........فرهنگ ما اون چیزیه که ما الان داریم..........شاید تا یک سال دیگه یا یه نسل دیگه این فرهنگ عوض بشه و همه ی ما تغییر بکنیم..آن چنان که تو این چند سال کردیم..........اگه یک میلیارد سال هم سابقه ی تمدن داشته باشیم دال بر با فرهنگ بودن ما نیست و اگه یه کشور تازه به وجود آمده هم باشیم دلیل نمی شه که فرهنگ نداشته باشیم.............ما اینیم که هستیم.........پیش منم بیا
سلام .
شاید حق با شما بشت کسی چه ادونت ؟
موفق ...
بروزم
اینجا هم خالی از لطف نیست
کوچک تر از این حرفام که طرز .... بای
بروزم با حواشی جشنواره تئاتر
سلام
باید فرهنگو لقمه گرفت گزاشت توی دهن اونایی که بویی ازش نبردن تا شاید بعضی از اونا تغییر کمی بکنن .
یا علی
هزار جور دلیل میتونم برات بیارم که این بی فرهنگی نیست بی شعوریه! اینو نه به این دلیل که اعصابم خرد میشه از دست این جور ادما میگم.قصدم توهین به اونا برای آروم کردن اعصابم نیست بلکه این فقط یه تعریفه.آره بی شعوری تعریف این سری از آدماست!
حالم به هم خورد از این جشنواره و رای داوران
سلام عزیزم من حسابی در مورد جشنواره نوشتم خداییش این پسره بردال را که الکی جایزه گرفت را هم دیدم برای اولین بار بود روم نشد برم پهلوش بنودی ببینی همه دنبال این بودن که بدونن پیله کیه موسی بندری - ارمات - نامی اکسیر - کیکاووسی - رضوانی- هم بودند بیمعرفتا اگه میدونستم منم دوربین میبردم همه میگفتن به یکی شک دارن ولی خداییش حالا بفهمنم که من کیم چی گیرشون میاد البته تا حالا که کسی نفهمیده بابا منم یکی از بچه های شعرم اما تئاتر رو هم دوست دارم وقتی دوستان وبلاگ نویس را دیدم خوشحال شدم رضوانی و بردال و خانم نامی را اولین بار ریدم اما ان برداشتی که تو ذهنم از اونها داشتم خیلی تفاوت داشت بهر حال هر چند موفق نشدم باهاشون صحبت کنم اماد بازم خوش-حال م
سلام.
خیلی جالب ومتین می نویسی.
بازهم سر می زنم. موفق باشی.
آیییییییییییییییییی
سلام کامیرا ...در باره نشریات استان چیزی نوشته ای ؟...به بقیه دوستان هم بگو تا مطالبشان را تا اخر هفته اینده اماده کنند...ممنون
بروزم
سلام عزیزم میتونی ایمیل بزنی یا اگه خیلی واجبه با تلفن همراهم تماس بگیری ضمنن من همیشه دفتر نشریه هستم موفق باشی
تغییر قالبت مبارک:دی
به جای این کارا یک کم فرهنگ شهرتونو بالا ببرین
گزارش با عکس
قالب نوت مبارک
سلام کامیرا..خیلی وقت بود وبلاگتو ندیده بودم ..چه کردی...خیلی ظاهرش خوب شده..مطالبت هم مثل همیشه اثر گذار و جالبه...همیشه موفق باشی..
بیا وبلاگ من تو زنگ انشا ی کلاس من شرکت کن و نمره بگیر! شوخی نمی کنم
دورد بر شما از ماست که بر ماست
سلام انسان
مثل همیشه محکم می نویسی و مقتدر نگارش می کنی..امیدوارم موفق باشی در مورد مطلبت فعلا نظر نمی دم تا بعد وقت کردی هنگامی که به روز شدم سری بزن این بار می خوام متفاوت بنویسم
سلام کامیرا جان ...
ممنونم که به وبلاگن من سر زدی ...
من بوشهری هستم و برای مدتی همراه با چند تن از دوستان ایرانی و آلمانی خود برای عکاسی به شهر زیبای بندر عباس آمدیدم ...
گالری عکس های من نیر حاوی تصاویری از آن سفر است ...http://www.foto.ir/Members/Profile.aspx?ID=912/
در ضمن وبلاگ من به روز شد ../ سبز باشید -- سپاس
ببین من که اینقدر کم بروز می شم دفعه دومه دارم برات کامنت می زارم که بروزم .
تو دیگه روی منو کم کردی ....
نظر شما راجع به ترک تحصیل چیست؟؟
صدایی در آسمان پیچید .....دخترکی متولد شد .....معصوم و پاک .....فقط می گریید ....شاید میدانست آدم ها گاهی تاب دیدن مهتاب را ندارند .....ضعیفه میخوانندش .....
دخترک را به سخره میگیرند .....
آهای آدم های خالی از احساسی که مرا از ترس بالیدن .....
ضعیفه میخوانید ..... خود از هر منی ..... ضعیف ترید !
دهان ها را ببندید .....بانویی از جنس مهر آمده است .....
حالا می تونی عکس ها رو ببینی