متاسفانه یا خوشبختانه، به این نتیجه رسیدم که در دنیای امروز باید بی رحم بود، و روندی بی رحمانه را در زندگی پیش گرفت، باید لطافت و زیبایی را کنار گذاشت و فقط برای مورد قبول واقع شدن یک یا چند نفر، بغض را در گلو خفه کرد و در پی آن وحشیانه قهقهه زد. بدون سازش، بدون مهربانی بیش از حد، بدون انعطاف پذیری حال به هم زن و صد البته با رفتاری عادلانه و عاقلانه. مثل این که سوار قطاری و به رئیس قطار بگویی از این راه برو چون قشنگتر است، می خواهی هر جا که دلت می خواهد و چشمت از پشت شیشه می بیند بروی اما مسیر از قبل مشخص است، آن هم درون یک اتاق آهنی و تنگ که آدمها مدام بهت تنه می زنند... تا زمانی که عکس این مسئله ثابت نشده تصمیم همین است.
.......................................
قسمت اعظم جذابیت و حساسیت جام جهانی فوتبال به چهار سال یکبار برگذار شدنش است. من که اهل فوتبال نیستم اما تنها استفاده ی که از این رویداد می کنم این است که ۱۲ سال است آن را به عنوان یک نقطه زمانی در زندگی ام قرار داده ام، و از خود می پرسم: این بار هم گذشت، چهار سال بعد کجا خواهم بود؟ مشغول به چه کاری؟ با چه کس یا کسانی؟ چه سرنوشتی خواهم داشت؟ و چهار سال وقت دارم دنبال جواب این سوالها بگردم...
........................................
نجات غریق ها دو دسته اند: یا خودخواه و مغرورند یا باهوش و آب زیر کاه، که در هر صورت جامعه به آنها نیاز دارد. کاش همه شنا بلد بودند...