لطفا غیر هرمزگانی ها نخوانند:
خوب خیلی ها منتظر نمایش فیلم "نام من بشکرد" اثر خوبیار سالاری بودند. خوبیار سالاری مدت چند سال سرپرستی انجمن عکس سینمای جوان بندرعباس را داشت و بعد از عوض شدن پستش احتمالا وقت بیشتری برای کار فیلم پیدا کرده است!
چون تخصصی در مسائل فنی فیلم ندارم در این زمینه اظهار نظری نمی کنم. اما از یک چیز خوب مطمئنم، و اینکه فیلم توانست رضایت مخاطب را جلب کند؛ به طوری که حضار موقع پخش فیلم در برخی صحنه ها چندین بار از شدت هیجان دست می زدند و با صدای بلند می خندیدند! البته این خنده ها و کرکرها ـ باید بگویم متاسفانه ـ در برخی فیلم های دیگر نیز در گوشه و کنار سالن به گوش می رسید.
به نظر من، "نام من بشکرد" با تمام صحنه های جذاب و واقی اش ـ و شاید خنده دارش از دید بعضی ها ـ بیشتر به گریه نیاز داشت تا خنده. مردمی که از روی سادگی و ساده دلی شان از صمیم قلب و به زبان شیرین و روستایی، از ته دل و با تلخی حرف از نداشته ها و درد و رنجهایشان می زدند تا جمعیتی که برای "تماشای فیلم" به سالن آمده بودند از فرط خنده اشک توی چشمانشان جمع شود. نمی خواهم در چیزی اغراق کنم، چیزی را که دیدم می گویم.
شاید هنوز باور نکرده ایم که چندین کیلومتر آنطرفتر، بین چند دره صعب العبور، چند کپر کوچک و بزرگ وجود دارد با مردمی که در سرما و گرما در آنها روزشان را به شب می رسانند، یعنی که آبادی، یعنی که روستا، یعنی که "بشکرد".
حس میکنم مخاطبین ما، یا بهتر بگویم مردم ما به شادی بیشتری نیاز دارند. یادم می آید چند سال پیش قرار بود تئاتر اسماعیل پاکدامن به نام "فرار به ماه" که یک کار نمادین و بسیار مفهومی و پرمحتوا بود، روی صحنه برود. مادری جوان دست دو بچه خردسالش را گرفته بود و در دست دیگرش دو بسته پفک و چیپس بود و برای تماشای تئاتر آمده بود! نمی دانم تعریف این خانم از چیزی به اسم تئاتر چه بود؟
اشک توی چشمانم حلقه زد، و بغض گلویم را گرفت وقتی مرد جوانی در فیلم، یکی از اهالی همان بشکرد، حرف از وعده های آنچنانی برخی اشراف زادگان کشورهای همسایه می زد، وقتی اسم وطن و ایران را محکم ادا می کرد، راستش را بخواهید، کمی هم شرمنده شدم...
نمی دانم چرا موقعی که مردم "خونگرم" ما به حرفهای پیرمرد روحانی روستای بشکرد قهقهه می زدند، من احساس دیگری داشتم. خدایا چرا امشب عصبهای من همه اش اشتباه می کنند؟
تبریک می گویم خوبیار، تو کارت را خوب انجام دادی. بقیه اش می ماند با ما مردم، که چقدر باور کنیم.
ببخشید که من امشب خیلی جسور شده ام: وعده ما یک سال بعد، جشنواره اردیبهشت سال ۸۸، همین سالن. زمانی که یک سال به عمر اهالی بشکرد اضافه شده است. راستی، چیپس و پفک فراموش نشود!
سلام دوست عزیز وبلاگ باهالی داری امیدوارم موفق بشی.اگر مایلی تبادل لینک کنیم؟
شاید از آن متن هایی باشد که اگر چند ساعت بعد بخوانیاش ویرایشش کنی و از بار احساسی آن بکاهی...حرف خوبی زدهای و کارهای خوبیار هم حرفها و دردهای زیادی برای گفتن و ...دارد...
ممنون از تو و خوبیار
می فهمم چه می گویی، اما این یکی فرق دارد!
سلام دوست عزیز وبلاگ قشنگی داری امید وارم موفق باشی اگر مایلی تبادل لینک کنیم خبر بده خدا نگهدار
سلام.
نمی دانیم بشکرد را منطقه ای باور کنیم که می گویند بخش قابل توجهی از بودجه هرمزگان برای ابادانیش به انجا میرود یا روایت دوستان فیلمساز را...
خیلی دوست دارم این فیلم را ببینم.
لطفا طریقه تهیه فیلم را در وبلاگم کامنت بزار.
ممنون میشم
اتفاقا توی فرهنگ ما کنگیا وقتی بخوان بگن فلانی خیلی شوخه و یا کاراش آدمو میخندونه و دیدنیه میگن فلانی (تیاتره) !!!....ومتاسفانه انجمن نمایش شهرما مضامین اجتماعی،سیاسی،آموزشیو.... رو با دلقک بازی بیان می کنه(شایدم مجبورن چون از ابتدا مردم رو اینگونه عادت دادن و هیچگاه سعی درعوض کردن این توقع نداشته اند)
سلام.از اینکه از بشکرد با نام اصلی وصحیحش ونه(بشاگرد) اسم برده شده خوشحالم .اینگونه کارهای خوب می تواند در معرفی خرده فرهنگها در نقاط مختلف استان موثر باشد.آدرس بده فیلمو ببینیم
سلام
خسته نباشید
تشکر از زحمات شما
در پناه حق .
درد مردم بشکرد را فقط کسانی میدانند که به آنجا عزیمت کرده اند..شاید خنده های مردم عدم باور چنین دردهایی است..فیلم هر چقدر هم گویا باشد نمی تواند ناله های سوزان بشکرد را تداعی کند...
پیشنهاد: هر کسی احساس خوشبختی نمی کند کافی است یک بار به بشکرد سفر کند...
چه پیشنهاد دلچسبی!
سلام کاکا...
ببخشید... روستای بشکرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام و خسته نباشید ...
تشکر از تهیه گزارش زیبا و تشکر و خسته نباشید تقدیم آقای سالاری .
سه شنبه فیلم جاسک رو دیدم ... در سالن سینما همین چیزهایی که شما فرمودید واقعیت داشت . وقتی پیرمرد جاسکی با کل سادگی و صداقت حرفشو رو بیان می کرد و گویی اولین بار بود که دوربین فیلمبرداری را می دید ...با سادگیش می گفت عکس میگری !! حاضرین هم از این سخنش مثل عروسکها خندیدند ...!
از سادگی پیرمرد می خندیدند یا از چی ؟ خیلی دلم میخواست بدونم چرا خندیدند ؟!!!
به هر حال خیلی دلم میخواست ۴ شنبه رو اونجا بودم و این فیلم را می دیدم اما خارج از اراده نتونستم اونجا باشم .
دلم میخواست اگه اونجا بودم از حاضرین بپرسم از چی می می خندیدند ؟! از بشکرد یا بشکردیها ؟!...
ساده دلی و عطوفت مردم بشکرد را اگر محسوس میکردند اینچنین نمی خندیدند .... بشکرد مرحوم نگه داشته شده اما مردمانی دلیر ..مهربان ...ساده دل و صادقند ...
حرف زیاد است برای گفتن ....اما من هم شاید مثل شما یک احساسی دیگه دارم وقتی نام بشکرد پیش می آید ..
شاد باشید
سالاری با توجه به شناختی که از منطقه بشگرد داره دقیقا دست روی مسائلی گذاشته بود که واقعا تصویرش رو که می دیدی به دل می نشست و تماشگر رو با فیلم همراه می کرد
... شاید فیلم به لحاظ فنی اندک مشکلاتی داشته باشه ولی با توجه به ژانر مستند گونه اش و حس و حالی که به مخاطب می داد و شناخت بالای سالاری از منطقه اونو از سایر اثار متمایز می کرد و شاید همین عامل بود که جایزه اول مستند و به حق برد.
بله. فیلم به لحاظ فنی مشکلاتی هم داشت. شاید تدوین آن می توانست بهتر باشد، یا حتی فیلمبرداری.
من فیلم رو ندیدم
به خنده تلخ اعتقادت نین؟