بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

حاصل وبگردی شبانه

خل شدم امشب. عین دیوونه ها نشستم پشت مانیتور و هی تند و تند وبلاگ می خونم انگار نه انگار که فردا صبح زود باید پاشم برم...
طربستان وبلاگ گمشده من که انگار مدتها دنبالش بودم. توروخدا نگو مثل این زیاد هست... این با بقیه فرق داره به همین خاطر لینکشو میذارم این بغل از امشب

استامینوفن : مامان تو از یه ID مسخره یاهو که کمتر نیستی،میشه اول در بزنی بعد ظاهر شی!؟ضمنا اگه ایندفعه که یهو پریدی وسط اتاق دیدی بچه ات با لذت تمام داره طعم شور خونشو مزمزه میکنه زیاد جا نخور...
مثل اینکه هر شب باید یه دونه
استامینوفن رو بندازم بالا ! یه چیزی تو مایه های همون سرگردون قبلی خودم. ولی حیف که دیگه نیست...

طراح وبلاگ : هر کی که به یک طراح در وبلاگش احتیاج داره حتما به من بگه ........ من حاضرم طراح وبلاگش بشم  هر کی که میخواد من طراح وبلاگش بشم تویه قسمت پیامهای دیگران بگه و آدرس امیل خودشو هم بزنه تا من باهاش چت کنم و با هم صحبت کنیم که اون میخواد وبلاگش چطوری بشه...
خوب همین وبلاگهای درخواستی رو کم داشتیم که اون هم اومد خدا رو شکر...

دل گرفته : ولی دیگه خر ذوق شدم نمیتونم جلو خودمو بگیرم اصلآ الان ننویسم کی بنویسماصلآ نمیدونم من چرا این وسط انقدر دارم حال میکنم...
راستش ما نفهمیدیم این چه طرز دل گرفتگیه ؟!!!

دختران کیمیاگر : هر چند من ندیده ام این کور بی خیال این گنگ شب که گیج و عبوس است ـخود را به روشن سحرنزدیک تر کند، لیکن شنیده ام که شب تیره ـ هر چه هست ـآخر ز تنگه های سحرگه گذر کند . . .
تیریپ تیریپ روشنفکری و احمد شاملو و شل سیلور استاین و از این صوبتاست! بیا امشب بریم روشنفکر بازی ! بلاگ قشنگیه...

هدی : تو این یه هفته مجبور شدم ۳بار برم کتابخونه ! به خاطر این اوتوبوس لکنتی هم دو بار دیر رسیدم مدرسه !یه بار به خاطر ۲ دقیقه ... فقط ۲ دقیقه نذاشتن برم سر کلاس ! البته به جز من ۵۴ نفر دیگه تاخییر داشتن ...
هدی از بلژیک خاطرات روزانشو می نویسه ...

ساز دل : حالمان بد نیست غم کم می خوریم    کم که نه هرروز کم کم می خوریم
             
آب  می خواهم  سرابم   می دهند    
عشق   می ورزم   عذابم   می دهند
سلام ما رو هم به حافظ و مولانا برسون ...

ناناز : وقتی دلگیر و تنها غربت تمام دنیا از دریچه قشنگ چشم روشنت می باره ! 
نمی تونم   غریبه باشم توی آینه چشمات تو بذار که من بسوزم مثل شمعی توی شبهات !
نمیدونم چرا  وبلاگ نویسا اینقدر به ایشون لینک دادند ؟

نامه ها موقعی که من و تبس تصادف کردیم ما رو بردن بیمارستان آسیا ....بیمارستان جا نداشت ...واسه همین ما رو بردن بخش زنان و زایمان ... یه اتاق دو تخته ...

پرستو : قفس به این بزرگی کاشکه پرنده بودم مهم نبود پریدن ولی برنده بودم.. از صمیمه قلب امروز دلم خواست که کارتون یه روز پیشش گیر کنه و بعد یه لبخند تحویلتون بده و بگه شرمنده!!!!

سگمد : با پوریا برادر زاده کوچیکم که کلاس چهارم دبستانه از پشت شیشه یه بقالی رد می شدیم . پشت شیشه نوشته بود : ماست ظرف بزرگ ۴۵۰ تومان ...
خداییش نفهمیدم فلسفه این اسم وبلاگش چیه ؟

در پایان هم قرار وبلاگی چند تا از همسایه ها ... بابا قرار ! بابا وبلاگ !



اگه شما اسم این رو می ذارید قرار وبلاگی من و ناخدا سه سوت می تونیم صد تا از این قرارها رو واستون جور کنیم ماه ! با برنامه های جانبی یه طوری که انگشت هاتو هم بخوری ! تازه coral رو حساب نکردیم. اون که اصلا خوراکشه و تو اینجور قرارها بزرگ شده مگه نه ؟

دیگه دارم توی این وبلاگ ها حل می شم. شب بخیر.