بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

خبرای دانشگاه

این چند مدت دانشگاه خیلی شلوغ پلوغ بود. همایش، جلسه، بزرگداشت و ....
اولیش : آقای دکتر عبادی رو دعوت کرده بودند که برای روز دانشجو بیاد سخنرانی بکنه. خوشم میاد روحانی جماعت باسواد باشه. همه ازش خوششون اومده بود چون خیلی خوب صحبت میکرد.

دومیش : همون شب یه همایش دیگه هم برگزار شد به مناسبت روز دانشجو. خیلی هم شلوغ بود ولی پوچ و تو خالی بود. این رو می‌شد از عکس هایی که روی پرده به صورت اسلاید نشون داده میشد فهمید یا از مقاله های آشغالی که بعضی از دانشجو ها می خوندند و بدون اینکه بقهمند تو این مملکت خراب شده چی می گذره از هاشم آقاجری تعریف می کردند و ... بگذریم.

سومیش : خانم فردوسی که همیشه توی تلویزیون چهره مبارکشون رو میدیدیم برای چندمین بار به دانشگاه ما اومدند و یه همایش داشتند به اسم اضطراب و راههای مقابله با آن. اما نمیدونم این چه دخلی به ما دانشجوها داره ؟ برای پشت کنکوریها خوبه. ولی خوب صحبت می کرد. یه ماه پری هم همراش بود که فکر کنم دخترش بود! دل پسرای دانشگاه رو برده بود !! ( استغفر الله ! ببین آخرش ما هم داریم منحرف میشیم )

چهارمیش :این یکی باحال تر از همه است. بزرگداشت احمد شاملو تو قسمت پشتی دانشگاه. دور تا دور استخر صندلی چیده بودند و سن رو هم خیلی شاعرانه درست کرده بودند. یه مشت چرت و پلا تحویل ملت دادند ( این که میگم چرت و پلا واقعا چرت و پلا بود . اصلا شما میدونید که احمد شاملو کافر و پوچ گرا بوده ؟)
از گیتار زنی هرمز اعتماد و گروهش هم که هرچی بگم کم گفتم. دانشجوهای شهرستانی کف کرده بودند. نمیدونم هرمز اینا چه نسبتی با گروه EAGLES دارند ؟
خلاصه ، آخرین برنامه هم اجرای گروه دف نوازی بود که خیلی باحال بود! چهارده نفر بودند که حدود پنج نفرشون پسر و بقیه شون از اون عروسکهای خوشگل مامانی بودند. به همین دلیل غیرت بعضی ها به جوش اومد و نتونستند همچین صحنه ای رو مجسم کنند که چند تا مذکر و مونث با فاصله کمی از هم بشینند و تازه دف هم بزنند و هی آستینشون بیاد پایین و هی ... !!! و هر روز که همچین اتفاقی برای ملت مسلمان دانشگاه آزاد واحد بندرعباس بیافتد همانا آن روز بر آنان حرام است !!!
خلاصه اینکه تا نشستند روی سن و آماده می‌شدند و آقایون هم چشماشون رو صابون زده بودند یهو بلند شدند و همه با بد و بیراه رفتند !! همه شروع کردند به سوت زدن و هو کشیدن. دختره مجری اومد گفت که به خاطر اینکه گروهشون مختلط بوده اجازه ندادند برنامه اجرا بشه. این رو که گفت همه پا شدند و صندلی ها رو انداختند و برنامه با هیجان هر چه تمام تر به پایان رسید!!!
بعدش از محمد القاعده ( از بچه های خفن چت روم بندر ) شنیدم که می گفت : این همه تو دانشگاه .... نه نمیگم چی گفت !!! کلاس وبلاگم میاد پایین با حرفش‌!! خودتون تا آخرش رو بخونید ...