بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

Near The Peak


اپیزود اول : یادش بخیر!

 

یه زمانی افتخار می کردم که لینک همه وبلاگ نویسان هرمزگانی رو دارم ! به غیر از چهار پنج نفر، هنوز که هنوزه کسی دلش برای فرهنگسرا... ببخشید فرهنگ و هنر هرمزگان نسوخته!

والا ما فرهنگسرا پرست نیستیم، همچین عاشق یه ساختمون کلنگی متعلق به زمان شاه هم نیستیم! گوش کنید، نمی شنوید؟ این فقط صدای یه ساختمون پوسیده نیست که داره فرو می ریزه، بلکه چیزی فراتر از این هاست ... به نظرم صدای چهار ستون یه چیزیه که سست شده و داره می لرزه!

یادش بخیر! چقدر زود گذشت! چند روزی پیش، وقتی هشت نه سالمون بود تابستون ها یه پاتوق داشتیم به اسم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ کتاب بود و کتاب، فیلم نشون می دادند، برنامه های موسیقی اجرا می کردند، نقاشی، خطاطی ... تمام دانسته های الانم رو مدیون اونجا هستم... و الان! سالهاست از اون کانون خبری نیست... شاید یه بازار جدید قراره جاش رو بگیره ! بسه دیگه ! مگه بندرعباس همش بازاره؟ تا کی می خوایم از خودمون و از ندانسته هامون  فرار کنیم؟

یادش بخیر! همین دیروز بود انگار! روزی که مراسم زار توی همین فرهنگسرا _ به همت یکی از اساتید تئاتر  استان _ به مدت سه ساعت تمام اجرا شد و میهمانان غیر بومی که از سایر شهرها اومده بودند بعد از تموم شدن مراسم مات و مبهوت بودند! انتظار همچین پدیده ای رو نداشتند خوب! یادش بخیر ...

 

اپیزود دوم : خاطرت هست برادر؟

 

همون روزی که مراسم تجلیل از پیشکسوتان موسیقی استان بود، توی همین فرهنگسرا و روی همین سن ( که الان تبدیل به خرابه شده )، موقع اهدای جوایر بود که تو گفتی چقدر خوبه که ما قدر اساتید موسیقی و هنر استان رو بدونیم، و چقدر خوبه که هر هفته یه کنسرت موسیقی یا یه تئاتر توی بندرعباس برگزار بشه تا مردم بیشتر با هنر آشنا بشند، و در میان تشویق حضار بود که تو قول دادی که زمینه این کار رو فراهم کنی... . تو بودی که لوح تقدیری رو که دریافت کرده بودی روی سیم های سنتوری که پشت سرت بود گذاشتی و من با خوم گفتم ببین کی دلش برای موسیقی سوخته ! نمی دونم چقدر از اون حرف ها عملی شد، اما الان می دونم که همون فرهنگسرا الان به دستور خود شما در حال خراب شدنه ( امروز تخلیه اش کردند. به قول ناخدا روحش شاد! ). خاطرت هست برادر؟

 

اپیزود آخر: کمی اعتراض لطفاً !


حرفم با شماست همشهریان وبلاگ نویس عزیز! ازتون خواهش می کنم لاقل چند سطر در این مورد توی وبلاگتون بنویسید. از شما بیشتر از وبلاگ نویس های غیر بومی انتظار هست. اگر چه چند نفر از دوستان لطف کردند و در این مورد مطلب نوشتند یا لینک دادند، قطعا خراب شدن فرهنگسرای شهید آوینی فقط یه اتفاق ساده نیست، یه تلنگره، یه بهونه تا ما هم از این طریق بتونیم اعتراضمون رو به گوش مسئولین برسونیم. اعتراض نسبت به همه چیز، وضعیت زندگی، بیکاری، ناآگاهی، امکانات، وضعیت بد آموزش نسبت به جاهای دیگه و در مزاحل بعد فرهنگ و هنر ...

 

شما رو به خدا از یه جوون دهاتی که شغلش کشاورزی و کارگریه انتظار نداشته باشید که بیاد از حق و حقوق خودش بگه و نامه توی صندوق پیشنهادات بندازه! ما حداقل توی مرکز استان هستیم، اینترنت داریم، وبلاگ داریم، قدرت بیان بعضی چیزها رو داریم، پس مسئولیت هم داریم!

اعتراض کنیم نسبت به خراب کردن فرهنگسرای شهید آوینی و تنها هنرستان تجسمی شهر بندرعباس، حالا که بنا بر خراب کردنه تقاضا که زودتر خرابش کنند و یه ساختمون جدید بسازند یا لاقل برنامه های خودشون رو در این زمینه اعلام کنند، که اصلا برنامه ای هم دارند؟

 

همه به این نوشته و نوشته های دیگه در این زمینه لینک بدیم یا لاقل به اندازه چند سطر ناقابل وقت صرف کنیم. به قول یکی از دوستان شاید این حرکت تبدیل بشه به یه جنبش خوب و مفید، امیدوارم.

این هم لینک دوستانی که به هر نوع در این مورد مطلب نوشته اند یا به مسابقه پست ارمغان رئوف در وبلاگ سیاورشان لینک داده اند، ممنون از همه. امیدوارم بیشتر بشه ...

 

سنگ صبور

تردید

خوابگرد

لینک مسابقه ارمغان رئوف