بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

?Looking for a golden mind




درآمدی بر سنت ها و تفکرها

مسئله فرهنگ و سنت های قدیمی هر کشوری، همیشه یکی از دغدغه های اصلی مورخان، فیلمسازان، روزنامه نگاران و عکاس ها بوده و هست. متاسفانه به دلایل زیادی _ از جمله روند رو به رشد مدرنیسم _ همه این فرهنگ ها و سنت ها به تدریج در حال نابودی هستند. به نظر می یاد کشورهای جهان سوم بیشترین قربانی ها رو داشته باشند...

سفر خوزه آنتونیو، عکاس اسپانیایی به بندرعباس بهانه ای شد تا چند سطری رو به این مقوله اختصاص بدم.

خوزه آنتونیو کاررا، اهل و ساکن مادرید اسپانیا، یکی از عکاس های معروف دنیا است که در حال حاضر در تلویزیون دولتی اسپانیا شاغله و عکاسی رو نه به خاطر شغل دوم، بلکه به خاطر علاقه شخصی و یک فعالیت جنبی به طور حرفه ای دنبال می کنه. سبک جالبی داره این عکاس! به طوری که درکش برای من و دوستان کمی زمان برد. مستند اجتماعی یا چیزی شبیه به اون، اما با هدف و نگاهی کاملا متفاوت. این رو میشه به راحتی با دیدن عکس هاش فهمید. چیزی که خودش می گفت : علاقه من به سنت ها و فرهنگ هایی است که در حال ناپدید شدن از صحنه اجتماع هستند. چیزی که توی پروفایلش نوشته شده :

خوزه آنتونیو کاررا، دوست دارد دورترین نقاط این سیاره را کشف کند. ظرافت و وقار بدن هایی که او در عکسهایش ثبت کرده با خشونت و بدبختی ای که در کشورهایی نظیر آفریقا، آمریکا و هند (که او با دوربینش سفر کرده) حکمفرماست در تضاد است. منظره ها به گونه ای تداعی می شوند که گویی بشر را در دور دست _ که زمان تقریبا فراموش شده _ به دام انداخته اند، که در آن انسانها و حیوانات با قید و بندی نامرئی به اتفاق هم زندگی می کند.

اما دلیل اومدن این عکاس به بندرعباس جالب و شنیدنیه. ایشون روی جلد کتابی از بهرام بیضایی، عکس یک زن بومی جنوبی رو می بینند (عکسی از پشت صحنه فیلم) که برقه (کلمه صحیح : برقع) به صورتش زده. ( برقه یه نقاب مخصوصه که زن ها و دختران نواحی جنوب ایران به صورت می زنند و بسته به مکان و  شخص استفاده کننده طرح ها و رنگ های متنوع داره.) طی تحقیقاتی که انجام می ده متوجه میشه که این نوع نقاب فقط توی ایران و بندرعباس و شهر های اطراف موجوده. چیزی که اون رو شیفته برقه کرده بود چشم های خیره شده از پشت برقه بود! اینطور که خودش توصیف می کرد زن هایی که برقه می پوشند مرموز و همه شبیه به هم هستند به طوری که شما نمی تونید  چهره اون رو حدس بزنید.

از طریق یکی از دوستان از ورود ایشون به ایران با خبر شدم. بعد از ورود به تهران با یه پرواز مستقیم به بندر اومده و تصمیم گرفته سفر خودش رو از اینجا شروع کنه. دو روز رو در جزیره قشم به سر برد، اما مثل اینکه زیاد از اونجا راضی نبوده چون مردم بومی اینجا با عکس گرفتن کمی مشکل دارند!

خوب لازمه کمی در این مورد توضیح بدم. مردم جنوب، به خونگرم بودن شهرت دارند. من سادگی رو هم بهش اضافه می کنم. ساده و بی آلایش! تاریخچه برقه هم اگه اشتباه نکنم به دوره پرتقالی ها برمی گرده زمانی که زنان و دختران تصمیم گرفتند برای دیده نشدن صورتهاشون توسط پرتقالی ها برقه به صورتشون بزنند و ... تا الان که این برقه زدن تعصب و تفکر خاصی رو بین زنها و دخترهای اینجا به وجود آورده، به طوری که مثلا در جایی شنیدم که پیرزن بندری حتی برای گرفتن عکس پرسنلی هم حاضر نمیشه برقه خودش رو برداره! اما هیچ اجباری در کار نیست! و دقیقا به همین دلیله که اکثر دخترای جوون بندری و هرمزگانی لباس ها و مانتوهای مد روز رو به چادر و جلبیر و شلوار خوسی و  برقه ترجیح می دند! اما زنهای میانسال و تقریبا همه پیرزنها از لباس های محلی و برقه استفاده می کنند.

وقتی باخبر شدم که آقای آنتونیو برای عکس گرفتن از زنهای برقه پوش مینابی قصد رفتن به اونجا رو دارند، سریع با دوستان عکاس و بچه های انجمن سینمای جوان تماس گرفتم و قضیه رو بهشون اطلاع دادم. صبح پنجشنبه به اتفاق عبدالحسین رضوانی و حسن بردال و آقای آنتونیو به میناب رفتیم. اتفاقا رفتن ما مصادف بود با پنجشنبه بازار میناب. این پنجشنبه بازار جائیه که هر هفته مردم رو از همه استان برای خرید به میناب می کشونه و در عید نوروز از همه کشور. اصولا بازدید از پنجشنبه بازار میناب یکی از برنامه های میهمانان نوروزی هست!

متاسفانه به دلایلی که گفتم، نتونستیم سوژه مناسبی برای عکس گفتن پیدا کنیم. چیزی که زیاد بود زن و دختر برقه پوش، اما در بعضی موارد آنچنان رفتاری نشون دادند که کار به مشاجره می کشید و در یک مورد نزدیک بود که دعوا بشه! چون این موضوع زیاد برایم خوشایند نیست نمی خوام در این مورد زیاد صحبت کنم. به جز دو نفر کسی حاضر به همکاری نشد. و حاصل  یک روز پیاده روی ما در میناب همش پنج یا شش شات بود! البته این آقای آنتونیو از سوژه انتظارات زیادی داشت، کلی تنظیمات نور و کادر و بک گراند و حالت و ژست سوژه رو انجا می داد، و آرامشی که در حین انجام کار داشت قابل تحسین بود.

اصولا در ایران عکاس ها مشکلات زیادی دارند و به نظرم هنوز چیزی به اسم "فرهنگ درک و حمایت از عکاس" عملا وجود نداره، به زبون ساده عکاس اجبارا علی رغم میل و شخصیتش برای عکاسی باید جسور باشه!  مخوصا در مقوله اجتماع. با هر عکاسی این مسئله رو در میون بذارید حرفتون رو تایید می کنه. آقای آنتونیو به کشورهای زیادی سفر کرده، اما ایران رو سخت ترین کشور برای گرفتن عکس توصیف کرد!

نا امیدی انسان رو از پا در نمیاره، اما خیلی خسته می کنه!

تنها راهی که برامون باقی موند این بود که به بندر برگردیم. نهایتا با تلاش دوستان انجمن سینمای جوان، امروز صبح (جمعه) یکی از خانمهای فعال در زمینه تئاتر و تلویزیون حاضر شد با پوشیدن لباس محلی و برقه نقش سوژه رو بازی کنه. اسکله شهید حقانی جای خوبی بود و حدود بیست شات یا بیشتر گرفته شد. تنها چیزی که کمی آزارمون داد رفتار زشت و احمقانه یک گروهبان نیروی انتظامی بود که حتی ارزش گفتن هم نداره.



گزارش تصویری سفر رو می تونید اینجا ببینید :

فتوبلاگ بندرعباس سیتی

مهدیسما

لور بلاگ