بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

عناوین یادداشت‌ها

  • برویم سر اصل مطلب شنبه 10 دی 1384 14:52
    سوال این است : آیا وبلاگ در جهت دهی افکار خواننده تاثیری دارد؟ اصل مطلب 1: بعد از ورود وبلاگ به زندگی ایرانیها خیلی ها به نوشتن روی آوردند، و خیلی چیزها را نوشتند، و خیلی اتفاق ها افتاد. پس وبلاگ و افکار نویسنده آن بر روی خوانندگان بی تاثیر نیست. با داشتن وبلاگ شما صاحب یک تریبون شخصی در دنیا خواهید شد! تریبونی که...
  • باید گذشت... چهارشنبه 16 آذر 1384 15:57
    چیزی نمی توان گفت، کاری نمی توان کرد. سری تکان می دهیم و از کنار ماجرا رد می شویم، یعنی که: من قبول دارم. وقتی مجری رادیو با صدای لرزان از همکارش که آخرین گزارشش را دیروز اجرا کرده بود می گفت، بغض گلویم را گرفت، اما غرورم اجازه نداد گریه کنم، حتی وقتی مجری برنامه صبح بخیر ایران، از شدت هق هق گریه نمی توانست صحبت...
  • زلزله قشم و حواشی آن پنج‌شنبه 10 آذر 1384 23:24
    ۱. زلزله قشم تموم شد اما زلزله حواشی همچنان ادامه داره، جدیدترینش هم این بود که امروز در یک جلسه کاملا رسمی موبایل یکی از اساتید دانشگاه زنگ خورد و بعد از لحظاتی صحبت با هیجان گفت که دوستم گفته که اخبار اعلام کرده در نیم ساعت آینده احتمال داره بندرعباس زلزله بیاد و عقل حکم می کنه که الان مردم از خونه هاشون برند بیرون!...
  • در شهر شنبه 5 آذر 1384 17:43
    طی چند هفته اخیر بندرعباس روزهای نسبتا خوبی رو داشت. جشن خرما، شاید شیرینتر از همه بود!!! این جشن توی هتل پنج ستاره هرمز برگزار شد و انواع و اقسام خرماهایی که در استان هرمزگان به عمل میاد به نمایش گذاشته شده بود، البته فقط خرماهای صادراتی با کیفیت بالا. گویا مسابقه ای هم برگزار شده و به برندگان نفری یک حلب خرمای...
  • از یادداشت های این دانشگاه شلوغ سه‌شنبه 24 آبان 1384 22:57
    ربع ساعت از شروع کلاس گذشته بود و من هنوز خونه بودم. اونقدر با عجله از خونه زدم بیرون که یادم رفت پول بردارم. از تاکسی که پیاده شدم و خواستم پول کرایه رو حساب کنم رسما ضایع شدم. به غیر از یه ایران چک پنجاه هزار تومنی که دو روز قبل برای خرید چیزی از بانک گرفته بودم هیچی نداشتم. ناچارا همون رو نشون راننده دادم، بنده خدا...
  • I'm Nobody یکشنبه 15 آبان 1384 16:44
    دیکشنر ی رو از جلوم برداشت و شروع کرد به گشتن، وقتی چیزی رو که می خواست پیدا کرد، خودکار رو برداشت و شروع کرد به خط کشیدن. گفتم ببخشید آقا، چیکار دارید می کنید؟ صورتشو برگردوند طرفم، از بالای عینکش نگاه کرد و گفت: دارم علامت می زنم. با نگاهش سعی داشت منو ب خور ه ! گفتم ببخشید ، این دیکشنری مال منه! یهو خندید گفت: آهان...
  • Overshadow پنج‌شنبه 12 آبان 1384 00:10
    ویرایش شده : لینک خبر در سایت خبرگذاری ایرنا. چهار نفر تیر خوردند و یک نفر کشته و هنوز بعضی ها خیال می کنند شایعه است! چه شایعه جالبی ! البته خبر کشته شدن پلیس ها در چهار راه گفتگوی تمدن ها رو ندیدم. شاید پخش نشدن این خبر دلیل خاصی داشته. ................................................................. نمی دونم...
  • ?Looking for a golden mind شنبه 7 آبان 1384 00:53
    درآمدی بر سنت ها و تفکرها مسئله فرهنگ و سنت های قدیمی هر کشوری، همیشه یکی از دغدغه های اصلی مورخان، فیلمسازان، روزنامه نگاران و عکاس ها بوده و هست. متاسفانه به دلایل زیادی _ از جمله روند رو به رشد مدرنیسم _ همه این فرهنگ ها و سنت ها به تدریج در حال نابودی هستند. به نظر می یاد کشورهای جهان سوم بیشترین قربانی ها رو...
  • Daggerly شنبه 23 مهر 1384 03:03
    امشب فیلم شهر خدا رو دیدم و از اونجایی که نسبت به آثار هنری رئال ارادت خاصی دارم تصمیم گرفتم مطلبی در این مورد بنویسم. داستان فیلم از روی واقعیت به تصویر کشیده شده و مربوط به چند دهه پیش میشه. در اطراف شهر ریودوژانیرو برزیل، شهر کوچکی هست که این فیلم اونجا اتفاق افتاده. حکایت مردمی فقیر و فلاکت زده که نوجوان ها و بچه...
  • The Doric Coin جمعه 15 مهر 1384 15:42
    این روزها شاید پیشنهاد های زیادی از طرف شبکه های کسب درآمد هرمی و ستاره ای بهتون شده باشه. معروفترینشون هم گلد کوئیست بود که الان دیگه پرونده اش توی ایران تقریبا بسته شده. خوب اگه با شخص متخصصی در امور اقتصادی مشورت کنید قطعا بهتون خواهد گفت که کل روال این کار، کاملا قانونی و منطقی هست (به غیر از شرکت هایی که با قصد...
  • Divine چهارشنبه 13 مهر 1384 13:19
    زندگی یک مرد پر از فراز و نشیب است. بدون رضایت خودش به دنیا می آید و بر خلاف میلش از دنیا می رود؛ و سفر بین این دو بسیار ناهموار است. وقتی کوچک است دختران بزرگ او را می بوسند ؛ و وقتی بزرگ می شود دختران کوچک او را می بوسند . اگر محبت نشان بدهد می گویند سبکسر است ؛ اگر به کسی علاقه نشان ندهد می گویند بی احساس است . اگر...
  • The Light Congress دوشنبه 11 مهر 1384 03:09
    امشب در حال رانندگی، کانال رادیو سوی (سوا) امارات رو گرفته بودم و یه ترانه عربی خیلی قشنگ رو گوش می دادم. چون دوست دارم با صدای بلند موسیقی گوش کنم شیشه های ماشین رو بالا کشیده بودم. وقتی رسیدم در خونه، آقای همسایه رو دیدم که در خونشون ایستاده بود. در ماشین رو که باز کردم ناخودآگاه صدای موسیقی پخش شد. آقای همسایه هم...
  • .Lick the blue sky, I'm not your fool دوشنبه 4 مهر 1384 00:35
    زنجیر رو برداشتم و در بزرگ آهنی رو هل دادم و رفتم داخل. حیاط بزرگ مدرسه با اون آفتاب سوزان ساعت 5/3 بعد از ظهر بد جوری توی ذوق می زد. چند تا پسر کوچولو داشتند با توپ پلاستیکی بازی می کردند. قیافه شون داد می زد که کلاس اولی هستند، لباسهای فرم سفید و سیاه، شلختگی، و حرف زدنشون که انگار تازه زبون باز کرده اند! در رو می...
  • Hotel California پنج‌شنبه 24 شهریور 1384 15:20
    دیشب باز هم سری به شبهای نمایش زدیم. به نظرم حرکت خوبیه برای تئاتر استان و اهل هنر، امیدوارم ادامه داشته باشه (باهمین امکانات کم)... خیلی زود رسیدیم، داشتند سن رو درست می کردند(با همین امکانات کم!) و لامپ ها رو نصب می کردند. بر خلاف شب اول این بار سالن مملو از جمعیت بود. _ناگفته نماند که دیشب افتتاحیه جشنواره تئاتر...
  • Gallant یکشنبه 13 شهریور 1384 17:36
    نمی دونم این مشکل _ معضل _ تئاتر اینحا کی قراره حل بشه؟ اصلا حل شدنی هست؟ دیشب رفتیم تئاتر "شب نشینی در جهنم" رو دیدیم. وقنی وارد سالن شدیم اولین چیزی که توجهمون رو جلب کرد تعداد کم حضار، دکور به هم ریخته و کثیف سن و بعد هم نور افتضاح سن بود که فقط با یه لامپ 1000 مستقیما از بالا تغذیه می شد. اول یه تکنوازی گیتار اجرا...
  • Drinking Coffee in Paradise جمعه 11 شهریور 1384 01:22
    روزی که برای سفر عمره دانشجویی قرعه کشی می کردند، می دونستم اسم من در نمیاد. همینطور هم شد. من کجا سعادت زیارت خونه خدا کجا ؟ همینجوری الکی که حاجی نمی شند. یکی یکی اسم ها رو خوندند، اونایی که اسمشون در اومد از خوشحالی می خندیدند، یا می زدند زیر گریه... اسم ها تموم شد و اسم من خونده نشد. اصلا ناراحت نشدم. خوب با...
  • ...Coming Back to The Earth سه‌شنبه 8 شهریور 1384 18:01
    دنیای زیبایی بود، یه جایی نزدیکی های بهشت، خدا رو بیشتر از پیش احساس کردیم! دنیای زیبایی بود ...
  • To Polish My Soul شنبه 22 مرداد 1384 23:52
    خوب بعد از جریان فرهنگسرا اتفاقاتی افتاد که فکر نکنم نوشتنش اینجا جالب باشه. فقط از چند جهت خیلی خوشحال شدم، اول اینکه که ما وبلاگ نویسان تونستیم خودمون و قسمتی از اعتماد به نفسی رو که دنبالش بودیم پیدا کنیم و همدیگه رو بیشتر بشناسیم و باور کنیم. دوم اینکه خیلی برای من خوشایند بود که یه مسئول هر روز از وبلاگ های ما...
  • For Old Time's Sake یکشنبه 16 مرداد 1384 16:51
    خوب به سلامتی فرهنگسرای شهید آوینی بندرعباس هم خراب شد! دیشب حدود ساعت دوازده از مقابل امامزاده سید مظفر رد می شدم که گرد و خاک زیادی توجهم رو جلب کرد. کمی جلوتر که رفتم حدسم درست از آب در اومد! چند بیل مکانیکی بزرگ رو دیدم که مشغول خراب کردن ساختمان فرهنگسرا بودند و ... خیال همتون راحت! خیال همه اونایی که روی سن اون...
  • Near The Peak جمعه 14 مرداد 1384 03:07
    اپیزود اول : یادش بخیر! یه زمانی افتخار می کردم که لینک همه وبلاگ نویسان هرمزگانی رو دارم ! به غیر از چهار پنج نفر، هنوز که هنوزه کسی دلش برای فرهنگسرا... ببخشید فرهنگ و هنر هرمزگان نسوخته! والا ما فرهنگسرا پرست نیستیم، همچین عاشق یه ساختمون کلنگی متعلق به زمان شاه هم نیستیم! گوش کنید، نمی شنوید؟ این فقط صدای یه...
  • !There they're coming, get ready سه‌شنبه 11 مرداد 1384 02:47
    رابطه یه وبلاگ نویس با سیاست، فرهنگ و هنر به طور انکار ناپذیری نزدیکه و مسلما دغدغه اکثر وبلاگ نویس ها بعد از سیاست و مسائل اجتماعی و غیره، فرهنگ و هنره. جنبش های سیاسی و فرهنگی مختلفی که به واسطه رشد وبلاگ نویسی و دخالت اون در دنیای روزمره طی چند سال اخیر توی کشور رخ داده این موضوع رو ثابت _ و البته قابل تقدیر _ می...
  • "Eyes Wide Shut" جمعه 7 مرداد 1384 15:02
    دوستانی که مایل هستند می تونند در این نشست که با حضور عکاس‌های برجسته بندرعباس برگزار میشه شرکت کنند. هر هفته عکس های یک عکاس مورد نقد و بررسی قرار می گیره.
  • "!Death solves all problems, no man, no problem" پنج‌شنبه 30 تیر 1384 01:28
    بهش می خورد هشت سالش باشه، یا کمتر، هنوز همون لباسی رو پوشیده بود که چند ماه پیش تنش بود و دیده بودمش. روسری اش رو هم محکم بسته بود. التماس نمی کرد، گریه هم. خسته بود انگار، فقط خواهش می کرد، خیلی زیاد. اونقدر که بالاخره مجبور بشی صدو پنجاه تومن پول در بیاری و یکی از اون بسته های آدامس رو ازش بخری. تنها نبود، دو سه تا...
  • Fragmental Memories جمعه 10 تیر 1384 04:26
    دقیقا هفته پیش یه روز قبل از انتخابات بود که یه خبر توی بندرعباس سیتی پخش شد، نمی دونم به گوش شما هم رسید یا نه ؟ خبری که به گوش ما رسید این بود که سر چها راه دانشگاه (یا همون چهار راه نخل ناخدا خودمون) یه بمب کار گذاشته شده و این بمب که توی یه سامسونت جاسازی شده بوده توسط مردم غیور شناسایی شده و سرانجام توسط اکیپ...
  • The Hanging Ideas دوشنبه 30 خرداد 1384 15:15
    این هم از انتخابات ! برای اولین باره که انتخابات ایران به دور دوم کشیده میشه. از اونجایی که الان اوضاع خیلی حساس شده و ممکنه از هر حرفی که توی ستون هر روزنامه یا وبلاگی نوشته میشه سو ء تعبیر بشه، پس من هم فعلا مطلب خاصی در این باره نمی نویسم به جر اینکه: فعلا حدود سی درصد از واجدین شرایط رای ندادند، فعلا آه از نهاد...
  • ? Took your medicin جمعه 13 خرداد 1384 16:10
    هر چی می خوایم در مورد سیاست ننویسیم نمیشه! آخه هر اتفاقی که دور و برمون میافته یه جوری به سیاست ربط داره مخصوصا الان که نزدیک انتخابات هم هستیم. دیروز پنجشنبه، همراه تعدادی از هم دانشگاهیان عزیز در نمایشگاه آزاد اسلامی (دانشگاه!!) میهمان یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری بودیم. گویا ایشون می خواستند به ما حالی کنند که...
  • Time to Polish Your Brain پنج‌شنبه 5 خرداد 1384 02:23
    برای اولین ماشینی که رد شد دست تکون دادم و داد زدم دربست... چند متر اونطرف تر ایستاد، دویدم طرفش و گفتم دانشگاه آزاد؟ گفت بیا بالا ... سوار شدم. پشت چراغ قرمز رسالت بودیم که راننده گفت مثل اینکه زیاد با تاکسی اینور اونور نمیری. گفتم چطور؟ گفت : از دست تکون دادنت معلومه ! آخه برای دربستی که اینطوری دست تکون نمی دند،...
  • !Don't worry buddy, I will qualify you forever چهارشنبه 4 خرداد 1384 01:04
    "همیشه حرفی برای گفتن هست." این اولین جمله ای بود که سه سال پیش توی اولین پستم توی پرشین بلاگ نوشتم. اما متاسفانه به دلایلی آرشیو یکسال اول وبلاگ پاک شد. البته اون موقع خودم هم درست و حسابی نمی فهمیدم که چی دارم میگم! بلاگ اسکای به دلایلی بازی در آورده. بعضی ها ربطش دادند به انتخابات و دستگیریها و درگیریهای اخیر. کسی...
  • The Second Flash Back پنج‌شنبه 22 اردیبهشت 1384 01:09
    آقای رئیس جمهور برای آخرین بار در دوران ریاستش به بندرعباس آمد تا: آخرین پروژه های ناتمام دوران خود در هرمزگان را افتتاح کند، خاطرنشان کند اینجا ماه تابان خلیج فارس است، تراژدی خلیج فارس! و یادآوری کند که قلب تپنده اقتصاد روبه رشد ایران، هرمزگان است، وعده انتخابات آزاد و پرشوری را بدهد، و با چهره شیرین و مهربانش، در...
  • My Pulse جمعه 16 اردیبهشت 1384 00:46
    چند وقتیه که یه پدیده نوظهور و اتفاقا بسیار جذاب و شیرین به اسم ازدواج وبلاگی مد شده، و از اونجایی که من همیشه دنبال پدیده های نوین و جدید بودم تصمیم گرفتم که در این مورد یه مطلب بنویسم. پرده اول: ... و خداوند وبلاگ را آفرید؛ هر کسی در مورد یه موضوع خاص مطلب می نوشت. اما بیشترین و پیش پا افتاده ترین موضوع اول عشق و...