-
یه صحنه غم انگیز
چهارشنبه 27 فروردین 1382 01:12
چند روز پیش از با تاکسی می رفتم دانشگاه . سر چهار راه رسالت که رسیدیم چراغ سبز شد . روبروی ما یه پیکان بود که حرکت کرد و هنوز درست سرعت نگرفته بود که یه موتور که دو تا بچه دبیرستانی روش بودند با سرعت از رسالت شمالی ( یعنی از سمت چپ ) اومد و محکم خورد به پیکان و جفتشون بعد از دو تا معلق پخش شدند زمین ... شیشه ماشین خرد...
-
یه وبلاگ دیگه
چهارشنبه 27 فروردین 1382 00:53
هایپر لینک بلاگ اسکای هم از کار افتاده ... اصلا جعبه ابزارش ناپدید شده ... اینجا یه وبلاگ دیگه هست به اسم بندر عباس. من تازه دیدمش و صاحبش هم یکیه دقیقا عین خودم... ولی انگار خیلی وقته که چیزی نمینویسه ... http://bandarabbas.persianblog.com
-
خونه خالی
شنبه 23 فروردین 1382 03:01
گفتم : برای اطمینان اول آیفون رو بزن اگه کسی جواب نداد اونوقت با کلید باز کن ... کلید رو بهش دادم ... گفت : مگه تو نمیای ؟ گفتم : نه دیگه ، مگه نمی بینی ؟ کلاس دارم ... گفت : بابا ول کن تو هم ا..............ه ... بچه سوسول ... همه کلاس ها رو می خواد بره ... اون یکی هم خندید و گفت : بی خیال بابا ... حالا ما این همه...
-
تابستون نزدیکه
جمعه 22 فروردین 1382 03:21
این روزها بیشتر هر رزو دیگه ای میشه بوی تابستون گرم و شرجی بندر رو حس کرد ... چون هنوز کسی به گرما عادت نکرده و همه هنوز تو کف هوای عید و بهارند ... دانشگاه هم کولر ها رو روشن کرده ... تاکسی های کولر دار هم دوباره مشتری پیدا کرده ... همه اینها یعنی یه تابستون گرم و عالی تو راهه ...
-
بلوار ساحلی
جمعه 22 فروردین 1382 03:03
تازگی رفتید بلوار ساحلی ؟ منظورم بعد از بازار شهرداریه ...یه اتفاق جدید و البته نه چندان مهم اونجا افتاده ... راستش قبلا هر چی آدم اونجا بود همه یا خانوادگی بودند یا یه لشکر پسر الاف و بیکار ... تک و توک دختر هم توشون پیدا میشد ( البته یه دختر باید خیلی با دل و جرات باشه که بیاد همچین جایی .. ) حالا اوضاع فرق کرده...
-
پاتوق جدید
پنجشنبه 21 فروردین 1382 01:52
هی سلام ... ایجا عالیه پسر .... از حالا دیگه بندرعباس سیتی اینجا اطراق می کنه ....