بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

پنج اپیزود

اول نگاهی به این پست با عنوان "ما را شطرنجی کنید لطفا" که پارسال همین موقع ها نوشتم بندازید. قضیه مربوط کشته شدن پدر یک خانواده در اثر انفجار مواد منفجره در خیابان طلوع بندرعباس است.

 

حکایت غریبی است، زندگی توی ایران رو می گم. همیشه دوست داشتم مسائل اجتماعی رو اینجا مطرح کنم و نظر خودم رو بنویسم. مثلا اینکه چرا مسائلی از این دست، یعنی همین جشن ها و شادی ها که در همه دنیا وجود داره، توی ایران ما به شکلی متفاوت اجرا و ارائه میشه. ببینید، بودن یا نبودن آتش مهم نیست، بحث سر اصل قضیه چهارشنبه سوری است، حالا چه بی آتش، چه با آتش! سوالی که هست اینه که چرا چهارشنبه سوری ما ایرانی های آریایی در عصر مدرن امروز به چهارشنبه سوزی تبدیل شد؟

نه نه، من نمی خوام مثل خیلی های دیگه از وضع موجود ناله کنم و یک مشت بهانه به عنوان توجیه و یک سری اسم به عنوام مقصر پشت سر هم ردیف کنم و در چند سطر آخر هم نتیجه گیری بکنم و تمام! نه. فقط سعی دارم قضیه رو اونطور که با چشم باز می بینم مطرح کنم. دقایقی با من باشید:

 

اپیزود اول:

قبول کنیم که ملت افسرده و غمگینی هستیم. البته از اول نبودیم، خوب یک سری مسائل در طی چند دهه باعث شد که ما، یعنی مردم کشور اسلامی ایران، غمگین و افسرده بار بیایم. رک بگم ذهنیت ما ایرانیها از شادی یا بهتر بگم زندگی شاد، عموما در شب عروسی، نوارها و سی دی های توی ماشین، سیزده بدر، جشن های تولد، پارتی ها و امثالهم خلاصه میشه. شاید بپرسید خوب زندگی یعنی همین! بله زندگی یعنی همین، اما بدبختانه با به پایان رسیدن این مراسم، شادی ما ایرانیها هم تموم میشه! یعنی برمی گردیم به زندگی روزمره و منتظر می مونیم تا دوباره فرصت مشابهی پیش بیاد و...

 

اپیزود دوم:

برخی آمارهایی که سازمان بهداشت جهانی اعلام می کنه، در خور توجه هستند: نرخ بیکاری در هر کشور اگر تا 5 درصد باشه، یک مشکل اجتماعی و اگر از 5 درصد بیشتر باشه به عنوان یک مشکل اقتصادی و امنیتی تلقی می شه. از سویی بارها از طرف همین وزارت کار و امور اجتماعی خودمون اعلام شده که تا سال 1390، ایران 20 درصد جمعیت بیکار خواهد داشت! قضیه داره جالب میشه! اپیزود سوم رو بخونید.

 

اپیزود سوم:

تحت هیچ شرایطی نمی تونید استعداد و انرژی ای رو که در جوون های ایرانی وجود داره انکار کنید، پس حالا که نمیشه انکارش کرد باید مهارش کرد. بحث استعداد ها و خوبی ها و بدی هایی که در حق این استعداد ها میشه جدا است، فقط همین رو بگم که به ایرانی بودنم افتخار می کنم. اما انرژی! همه ساله بعد از بازیهای فوتبالی که در ورزشگاه های بزرگ انجام میشه، نتیجه بازی هر چیزی که باشه، سر جمع میلیونها تومان خسارت به ورزشگاه و تاسیسات و اتوبوسها و ماشین ها وارد میشه. دوستان لطف دارند بازیهای معمولی اتوبوس آتیش می زنند، بازیهای قرمز و آبی و تیم ملی هم که ... !

 

اپیزود چهارم:

شهرداری بندرعباس (یا چیزی شبیه به اون!) با پخش کردن بروشورهایی در سطح شهر به همه مردم اعلام کرده که برای انجام مراسم چهارشنبه سوری به مکان هایی که از قبل برای این کار مهیا شده برند و به این ترتیب سعی در متمرکز کردن مردم دارند، شدیدا با همچین تصمیماتی موافقم. بندر شهر کوچیکیه، یکی از این مراکز پارک دولت خودمونه. کاش موسیقی شاد و آتش بازی هم قاطیش باشه، دلیلش رو سر فرصت می گم.

 

اپیزود پنجم:

همیشه سعی می کنم Brand New و به روز باشم، اما اینبار گویا از قافله عقب موندم! فیلم چهارشنبه سوری اصغر فرهادی رو تازه دیدم، از اون مدل فیلم هاست که من اگه کارگردان بودم می ساختم!

 

رابطه بین این اپیزود ها رو خودتون پیدا کنید!

 

اینجا بندرعباس سیتی است، ساعت پنج و سی و هفت دقیقه بعد از ظهر سه شنبه بیست و دوم اسفند 85، و چند ساعت مونده به آغاز پدیده ای جدید در ایران به اسم چهارشنبه سوری. پارسال برای فرار از سر و صدای ترقه ها و بمب ها با دوستان به خارج از شهر رفتیم، اما امسال قصد دارم گزارش تصویری مستندی تهیه کنم. باتری های دوربین شارژ کامل دارند و با یه کارت حافظه خالی می رم وسط خط مقدم!

 

و اما پست بعدی! با عکسهای چهارشنبه سوری و یک گزارش به شدت جنجالی وبلاگ رو به روز می کنم. نه اشتباه نکنید! گزارش مربوط به چهارشنبه سوری نخواهد بود! هیچی نمی گم، خودتون بیاید و بخونید و طبق معمول قضاوت کنید.