بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

بندرعباس سیتی

نگاه روزانه من به شهر بندرعباس و هرمزگان - بندرعباس سیتی

Time to Polish Your Brain

برای اولین ماشینی که رد شد دست تکون دادم و داد زدم دربست...
چند متر اونطرف تر ایستاد، دویدم طرفش و گفتم دانشگاه آزاد؟ گفت بیا بالا ...
سوار شدم. پشت چراغ قرمز رسالت بودیم که راننده گفت مثل اینکه زیاد با تاکسی اینور اونور نمیری.
گفتم چطور؟
گفت : از دست تکون دادنت معلومه ! آخه برای دربستی که اینطوری دست تکون نمی دند، باید اینطوری دست تکون بدی، و دستش رو توی هوا تکون داد.
گفتم من فقط در مواقع ضروری دربست می گیرم، الان هم دیرم شده.
گفت دانشجویی ؟
گفتم آره ...
ــ چه رشته ای ؟
ــ زبان
طبق عادت مرسوم همه راننده های ایرانی شروع کرد به حرف زدن، تا رسید به انتخابات. گفت توی دانشگاه شما دانشجوها طرف کی هستند؟
گفتم والا نمی دونم ...
گفت به نظر میاد بیشترشون دوم خردادی باشند ! (از لهجه اش معلوم بود آبادانیه.)
گفتم شاید !
خلاصه نظر شخصی خودشو در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی می گفت ...
شخصا از صحبت کردن در همچین مواقعی اصلا خوشم نمیاد، اما بعضی ها برعکس هستند! یعنی تا نشستند توی تاکسی می شند کارشناس همه مسائل! میز گرد راه میندازند، از این و اون انتقاد می کنند و به شدت اعتقاد دارند که حرف خودشون درسته و ... فحش دادن به این و اون هم که نمک قضیه است !
خلاصه راننده می گفت که آقای فلانی دیگه پیر شده و نمی تونه کاری کنه ...   برعکس آقای فلانی خیلی خوبه و ...
من هم فقط گوش می دادم!

یکی از دوستان فعال سیاسی عقیده داره که: علت عقب موندگی و پیشرفت کند ما بندریها (هرمزگانی ها) اینه که از سیاست دور شدیم. باید به زور هم که شده خودمون رو وارد سیاست و مسائل سیاسی کشور کنیم تا بالاخره تریبون و حرفی برای گفتن داشته باشیم ... اشکال ما اینه که درک سیاسی نداریم...
و در اون لحظات داشتم با خودم فکر می کردم که چطور میشه مثلا به یه جوون بیست و چند ساله بیکار ساکن محله کمربندی یا شاه حسینی که از صبح تا شب کارش تک چرخ زدن با موتور جلوی دبیرستان های دخترانه است درک سیاسی داد؟

پیاده که شدم هنوز به حرف راننده فکر می کردم که طرز دست تکون دادن برای تاکسی یا دربستی چطوریه؟ خنده ام گرفت! وقتی با همچین چیزایی بر می خورم احساس می کنم یه خورده از اجتماع دور شدم...

راستی، کرایه ها چقدر گرون شده توی بندرعباس سیتی ! ایشالا لیسانس رو که گرفتیم یه پیکان جوانان قهواه ای جیگری مدل ۶۳ می خریم می زنیم تو کار مسافر کشی! ترجیحا هم دربستی سوار می کنیم! خرج فوق لیسانسمون در میاد ! خدا رو چه دیدی .. شاید هم پس انداز کردیم باهاش زن گرفتیم !